خانه / پیشنهاد تحریریه / نقدی بر رمان «سایه و مرگ تصویرها» اثر عطا محمد

نقدی بر رمان «سایه و مرگ تصویرها» اثر عطا محمد

نقدی بر رمان «سایه و مرگ تصویرها» اثر عطا محمد، ترجمەی رضا کریم مجاور، انتشارات افراز ۱۳۹۷

✍️مرضیه صادقی

او گفت:
«می‌خوام فسنجون دستپخت منو بچشی»
ومن به نوشتن یک رمان می‌اندیشیدم

?داستان با سفر نویسنده‌ای به نام ریبوار از استکهلم آغاز می‌شود. حوادث در طی زمان هشت‌ساعته‌‌ی سفر با قطار، با مرور خاطرات، تداعی‌ها، رفت‌وآمدها در گذشته و حال پیش می‌رود. سفری با جداشدن از همسر (نیان) و ترک خانه به جهت نوشتن رمانی در مادرید. آغاز سفر و سیر در گذشته‌ی ریبوار در قالب تداعی خاطرات، چیده‌شدن هویت تکه‌تکه‌ی ریبوار را باعث می‌شود. ریبوار، مَرد، نویسنده، متاهل، پناهنده، کُرد، عاشق غذاخوردن و مفتون به جادوی طعم‌ها، متنفر از سفر و تغییرمکان، شیفته‌ی نوشتن رمان‌های ناتمام و…

?جداشدن از نیان و ترک خانه در تناظر با مهاجرت و ترک وطن قرار می‌گیرد. ریبوار در طی سفر و با واردشدن به پاریس در طی عملیات تیراندازی زخمی شده و رمان پایانی‌اش را می‌نویسد. هر فصل با دستور آشپزی و مرور خاطره و موضوعی شروع می‌شود. داستان به شیوه‌ی روایت در روایت پیش می‌رود. نویسنده در هرفصل مقاله‌ای با عنوانی مرتبط با فصل می‌نویسد.
با نوشته‌های ریبوار درکی از جهان‌بینی او به خواننده داده می‌شود. رمان با بیان اندیشه‌ها، انتقاد ازفضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، بیان حوادث – حتی تصورات و خیال‌پردازی- بر پایه‌ی واقعیات، بررسی مسائل زنان، اشاره به اسطوره‌ها و افسانه‌ها پیش رفته و جهانی مملو از تقابل‌ها ترسیم می‌کند. تقابل جسم وذهن، عمل واندیشه، سنت و مدرنیته، شهر وآبادی، زن ومرد، غرب وشرق، واقعی وخیالی، خواندن ونوشتن، و چالش‌هائی که واقعیات سیاسی بر انسان‌ها اعمال می‌کنند. عرب، فارس، کُرد و تُرک .

?رئالیسم جادویی به مثابه قالب کلی، خط روائی رمان را که همان بررسی هویت چندپاره‌ی ریبوار دردنیای مدرن است، پیش می‌برد. کاراکتر مهاجر از سنت کردستان به مدرنیته‌ی دانمارک. پس‌زمینه‌ی اثر، مهاجرت‌های اجباری و پناهندگی‌های مردم کشورهای در حال جنگ و دیکتاتورزده سنتی به کشورهای مدرن است .پناهجویانی که عمدتا هویت خود را در سنت کسب کرده و از دست داده‌اند و به‌دنبال جایگزینی جدید می‌گردند.
هر بخش کتاب بافته‌ای موازی متشکل از مسایل و مشکلات زناشویی،یک دستور آشپزی، زندگی مهاجرت، دیدگاه ضدجنگ وضدخشونت درقالب یک مقاله یا داستان کوتاه است. کما اینکه دینامیزم نهفته درعمق این لایه‌ها مواجهه‌ای دشوار با بحران هویت است. تکاپوی مصمم و همراه با عصبیت انسان گریخته از شرق و پناه‌گرفته در غرب برای یافتن جوابی به این سوال بزرگ که: “من کیستم؟” .

?ریبوار معتقد است سوژه‌ی انسانی در سیستم‌های خودکامه دارای تصویری قراردادی است که بر او تحمیل شده. حکومت‌های داعش، بعث، نازی‌ها، بلشوئیک‌های استالینی همه وهمه انسان‌ها را در تصویری تک‌بعدی‌شده محصور می‌کنند و جهنمی بنا می‌کنند از انسان‌های یک‌شکل و همسان… انسان‌های دگم‌اندیش، مسخ‌شده، با سبیل نازک و ریش‌های بلند و یا کارگرانی تنومند. همگی همسان و هم‌شکل که تنها بعد از رهایی از این سلطه‌ی همسان‌سازی است که سوژه‌ی انسانی وجوه ممنوعه‌ی خویش را به نمایش می گذارد و با تغییر مکان دارای تکثر هویتی می‌شود. او بر این باور است که زن و مرد حتی در هسته‌ی کوچک خانواده هم دربند این تمامیت‌خواهی‌ها هستند. زن، مرد را به مثابه یک امر قطعی عاشق‌پیشه می‌خواهد و در مقابل مرد، زن را ستاره‌ی پورن، که نتیجتا هر دو در کشمکش بودن و ماندن سرگردان می‌شوند و البته همچنان در چنبره‌ی بحران وجودی “من کیستم؟”.
ریبوار در مقاله‌ی اولش با تمسک به نمونه‌های رمان‌نویسی غربی مانند مادام بواری، آناکارنینا و لولیتا به واکاوی پارادایم خیانت زن گناهکار و مرد بزهکار می‌پردازد. مقاله‌ی دومش را به بررسی چیستی و چگونگی اشغالگر اختصاص می‌دهد که به زعم او اشغالگری در گذشته به واسطه‌ی جریان غالب بیگانه و برون‌مرزی به انجام می‌رسید و امروزه هر شرعیت خودخوانده‌ی حزبی، قبیله‌ای یا سنتی می‌تواند در هیات اشغالگر درآید و باعث تزریق تشتت، آشفتگی و ناامیدی در جامعه‌ای انسانی شود. او در نوشتار سومش مساله‌ی هویتی و وجودی را با تمسک به مثال عینی “کُردبودن” پیش کشیده و نمونه‌های قتل‌های ناموسی و زن‌ستیزی را پایه‌ی استدلالات خود قرار می‌دهد.
این کشف و شهود نویسنده در تقابل با درک او از مغرب‌زمین که به زعمش فاصله و مرزها حتی در ذائقه‌ی غذائی انسان‌های مختلف از سراسر جهان برداشته شده قرار می‌گیرد. نمونه‌ی دیگر از تمسک او به شواهد محیطی مقاله‌ای در مورد تبلیغات است و اینکه چگونه با رؤیاهای انسانها سوداگری می‌کنند و در عوض تصویری از یک کالا – و نه خود کالا- را به او ارائه می‌دهند .

?عطا محمد برای تبیین نسبی‌بودن و عدم‌قطعیت کیفیت وجودی انسان امروزی به طرح دیدگاه‌هائی در باب موضوعات مختلف می‌پردازد و با طرح سوالهائی از این‌دست که “آیا من همان انسان بیست سال پیش هستم؟ آیا سنت بدون تغییر پاسخگوی انسان در حال تغییراست؟ انسانی که ملغمه‌ای از “من”هایی است که می‌اندیشند، احساس می‌کنند وعصیان می‌کنند. “من”هائی پویا و دائما در حال تغییر.
او با واگذاری روایتگری به شخص اول داستانش – ریبوار- و اشاره‌هائی به نوشته‌ها وشخصیت‌های مشهور، فلسفه‌ی وجودی ابعاد گوناگون انسان را به چالش می‌کشد. انسان‌هایی که زمانی تک‌بعدی ترسیم می‌شدند، اما در دیدگاه مدرن به سوژه‌هائی چندبُعدی تبدیل شده‌اند. روابط زن و مرد که به صورت درک لذت و درد بیان می‌شد و به بیان واقع وجه یک‌طرفه‌ی رابطه‌ی زخم و چاقو بودند، به کنش و واکنش گل و زنبورعسل تغییر ماهیت داده‌اند… به درک لذت دوطرفه. گروهی از زنان به درد می‌رسند و به هیات بردگان درد درمی‌آیند؛ در مقابل گروهی با تعادل بین لذت و درد به حس آزادی نائل می‌شوند، آنگونه که نیان تجربه می کند.

?شاید بتوان گفت عطا محمد باخلق داستان «خوان خوزه روسنتو» به محوریت سه کاراکتر خوان روسنتو، ابوانس تونسی و فرهاد، مانیفستی را که برای داستان‌نویسی ارائه می دهد، تکمیل می‌کند. نویسنده با طرح این مساله که متون کلاسیک جایی برای تخیل نمی‌گذارند و متون ناقص و تکه‌تکه که با تخیلی موزاییکی یک تابلوی هنری را تکمیل می کنند، علت استفاده از این تکه‌ها را شرح می‌دهد.

?ریبوار با گذشتن از نیان، نیان آرام، منفعل و درگیر در دوگانگی رختختواب و آشپزخانه، در قطار با سنور دیدار می‌کند .سنور آنیمای وجودی یا نیمه‌ی “زن‌واره”ی ریبوار است. ریبوار با طرح داستان کوتاه دیدار زن و مردی در یک ایستگاه قطار (زن آینده‌دوست و مرد گذشته‌گرا) به بیان دیدگاه دیگری از فلسفه‌ی تنیده در داستان می‌پردازد. داستان جامعه‌ای که تمام افراد آن دارای شناسنامه‌های خالی از هویت هستند، دومین توصیف ریبوار از جامعه است .
در واقع تجلی عینی ریبوارِ نویسنده با کیفی در دست و دسته‌کاغذی به همراه، و پشت‌کردن به نیان به‌عنوان همسر و دیدار سنور به‌مثابه سایه و بخش زنانه‌ی خود، واقعیت رسیدن انسان به هویت پست‌مدرن و نحوه‌ی خلق یک اثر پست‌مدرن به‌وسیله‌ی اوست .

?هر غذایی خاصیتی دارد. شاید هر غذایی به شخصیت و جهت‌گیری منحصربه‌فردی برای درک جهان اشاره می‌کند. به دور از تصور نیست که اگر این غذاها تجسد می‌یافتند، به شیوه‌ای جادویی به آن‌ها می‌شد نوعی جنسیت، دیدگاهی منحصربه‌فرد، روحی خاص یا اندیشه‌ای سیاسی نسبت داد. غذاها دربرگیرنده‌ی فلسفه‌ی خوردنی‌های انسانند که ضعف‌های روحی را اصلاح می کنند. (برنج باطعم پرتغال و خیانت ).
قدرت تداعی‌گر غذاها، بو و مزه‌ها آن‌ها را به مجراهایی برای یادآوری خاطرات مبدل می‌کنند. دسترسی به دالان‌های فراموش‌شده‌ی روان با غذاها و بوها راحت‌تر می‌شود. با یادآوری غذاهاست که نقاط عطف روزگار گذشته بازسازی ذهنی می‌شوند. آشپزی راهی برای برقراری ارتباط بدون کلام می‌شود و آنچه را به سختی با کلمات ادا می‌شود، می‌توان با آشپزی نشان داد. نمونه‌ی عینی آن هم غذایی با طعم خاطره‌ای دوست‌داشتنی یا نفرت‌انگیز در گذشته است. آشپزی شاید موسیقی بی‌واسطه از ملال‌ها و روزمرگی‌های نیان بود برای بازگوکردن ازدست‌رفته‌هایش، یا بویی خاص که ریبوار را به خاطره‌ای می‌کشاند. (اشاره‌های ظریفی به دم پروستی)

?داستان «خسرو حجار» با اشاره به افسانه‌ی خسرو و شیرین “خانای قبادی” و کشیدن خسرو به زمان حال و تغییر وضعیت زمان و تبدیل‌شدن شیرین شاهزاده به شیرین لکاته و عشق خسرو به این شیرین و رفتن تا مرگ و غلبه بر اراده‌ی تاریخ، شاید تکرار تاریخ به بیان مدرن و تداعی‌گر این قول نیچه است که “تاریخ یکسره درحال تکرار است” .

 

❗️ هر نوع بازنشر این متن با ذکر منبع «سایت خانه کتاب کردی” مجاز است.

درباره‌ی خانه کتاب کُردی

همچنین ببینید

فراخوان ارسال آثار به جایزه قلم هه‌ژار

یک نظر

  1. عالی بود این رمان
    کاری متفاوت از ادبیات کرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *