معرفی کتاب «تاریخچه خاندان قاضی در کردستان ایران»
خلیل فتاح قاضی
نگارندۀ این تاریخچه خلیل فتاح قاضی پسـر میرزا رسول (معروف به میرزا رسول باغچه) مدتها بود که آرزو داشتم بر اصل و نسب و ریشۀ خانوادۀ قضات مهاباد که خود یکی از افراد آن هستم، واقف شوم و اطلاعات کاملی که متکی بر مدارک کتبی و مأخذ حقیقی باشد، پیدا نمایم؛ ولی متأسفانه هر چه در این باب جویا شدم، به مقصود خود که به دست آوردن اطلاعات کتبی بود، نایل نگردیدم.[۱] اما در عوض از اشخاص موثوق به و مسن مطالب بسیار جالب توجه در این خصوص میشنیدم و چون همۀ این مطالب شفاهی بود، برای نگارنده به ویژه راجع به افراد بسیار قدیم، چندان مقنع و اطمینان بخش نبود؛ اما در عین حال چون روایات تمام اشخاص به یک نحو بود و کمترین اختلافی مخصوصاً در ورود اولین فرد این خانواده از گرجستان به این منطقه وجود نداشت، اظهارات آن اشخاص میتوانست مرا تا حد زیادی قانع کند. لذا اصل و نسب آنان را بنا به روایت اشخاص زیر از خانوادۀ قاضی که در حال حاضر از مسن ترین افراد آن خانواده هستند، همچنین از قول عدەای دیگر از اشخاص مسن و با اطلاع که با افراد خانوادۀ قاضی تماس نزدیک و دوستی و همنشینی دایم شخصاً یا کسان آنان داشتەاند، مینگارم. اظهار نظر کنندگان از خانوادۀ قاضی این اشخاص بودەاند:
۱- پدرم رسول فتاح قاضی،[۲] فرزند حاج خلیل، فرزند میرزا رحمان قاضی، در شصت و پنج سالگی.
۲- حاج مسعود کریمی آلبلاغ،[۳] فرزند عبدالکریم، فرزند حاج عبدالرحیم، فرزند میرزا عبدالله قاضی در سن شصت و چهار سالگی.
۳- ملا رحیم آلبلاغ، فرزند ملا لطیف، فرزند میرزا رحمان قاضی در سن هفتاد سالگی.
۴- پیروزه خانم، دختر مرحوم میرزا قاسم قاضی در سن هفتاد سالگی. نامبرده (میرزا قاسم) پسر میرزا احمد قاضی، پسر میرزا قاسم قاضی، پسر میرزا محمود خوشنویس ساوجبلاغی است.
پیروزه خانم که چند سال قبل روی در نقاب خاک کشید، هنگامی که زنده بود مکرر این روایت را برای نگارنده نقل کرده است.
البته این روایات ازحیث مجهول بودن تاریخ ماوقع و جنبەهای دیگر بسیار ناقص
میباشد[۴] و به منزلۀ «مشت نمونۀ خروار است.» اما برای اینکه این مختصر کلیات نیز به مرور زمان در ظلمت فراموشی نابود نشود، این بندۀ ناچیز آن را بر روی کاغذ آورده، تحریر نمودم و در ضمن سعی میکنم سرگذشت اشخاص معاصر ـ خصوصاً کسانی را که دارای شخصیت و شایستگی بسزایی بودەاند ـ دقیق تر و با ذکرجزئیات بیان کنم.
پدرم مرحوم رسول فتاح قاضی و آقای حاج مسعود کریمی اظهار داشتند که این روایات را ـ به همین ترتیب که بنده مینویسم ـ از والدین و افراد معمر خانواده که سینه به سینه نقل گردیده، شنیدەاند و مخصوصاً به آنان تأکید گردیده بود که چگونگی احوالات را برای اولاد و فرزندان خود نقل نمایند، که بعدها به مرور ایام شرح حال آنان از بین نرود.
از روی این گفته چنین استنباط میشود که پیشینیان این خانواده بسیار علاقمند بودەاند که در آینده فرزندان آنان به هویت و سرگذشت نیاکان خود به طرز شایستەای مسبوق باشند و هیچ بعید نیست که افراد فاضل و اهل قلم خانواده سرگذشت و اصل و نسب خود را به رشتۀ تحریر درآورده باشند. ولی چون در منطقۀ کردستان خصوصاً محل سکونت این خانواده یعنی ساوجبلاغ موکری یا مهاباد فعلی به واسطۀ موقعیت مرزی، دائماً عرصۀ کارزار دولت ایران با دولت عثمانی و روسیۀ تزاری و یا عرصۀ زد وخورد طوایف مختلف کرد با یکدیگر و یا با دولت مرکزی بوده است، ساکنان این منطقه و در بین آنان افراد این خانواده که نسبت به سایر طوایف و عشایر کرد قلیل و ضعیف و جزو اقشار اهل علم بودەاند، دربدر و غارت شدەاند، لذا اگر اسناد و یادداشتهایی هم فرضاً در این باب بوده است، درنتیجۀ کشاکش و انقلابات از بین رفته است.[۵]
خود نگارنده تا تاریخ این یادداشت، هفت هشت مرتبه خانۀ خود را غارت شده دیدەام، بطوری که غیر ازحصیر پاره چیزی از اثاثیۀ ما باقی نمانده است و خودمان نیز از منزل و مأوای خود آواره شده مدتها سرگردان بودەایم. در دورۀ خرد سالی بنده نیز چندین مرتبه این غارت و چپاول رخ داده که شرح ماوقع را از پدر و مادرم شنیدهام، ولی شخصاً به یاد ندارم. با ذکر این تفاصیل در صحت کلیات این مطالب برای بنده تردیدی باقی نمانده است لذا چگونگی پیدایش این خانواده را در این ولایت تا نسل حاضر به قرار آتی مینویسم، امیدوارم بازماندگان و آیندگان پس از ما برای این تاریخچه قدر و قیمت قایل بوده و آن را تکمیل و چاپ نمایند و بین افراد خانواده توزیع نمایند.
_____________________________________________
[۱]. تعدای قباله، استشهادنامه، وقف نامه باقی است، ولی محال به نظر میرسد کسی تاریخچۀ مستقلی در این مورد نوشته باشد؛ زیرا در سابق تاریخچە نگاری که در اینجا مورد نظر پدرم میباشد، در میان خانوادەهای متوسط رسم نبوده است.
[۲]. متوفی در مهاباد به تاریخ دوشنبه ۱۳/۲/ ۱۳۲۷ برابر با ۲۳ جمادی الثانی۱۳۶۷٫
[۳]. ر ک به: سالهای اضطراب، خاطرات خلیل فتاح قاضی، ص ۴۶، حاشیۀ ۳٫ کتاب مزبور قسمتی از خاطرات پدرم را دربر میگیرد، در سال ۱۳۷۰ در شهر ارومیه توسط انتشارات صلاحالدین ایوبی به چاپ رسیده است.
[۴]. چنانچه در این کتاب نیز مختصـر اشارەای به آن شده، در تاریخ آمده است که در طی حملات امپراتوری صفویان و بخصوص حملات چند مرحلەای شاه طهماسب به گرجستان، بسیاری از بازماندگان گرجیها در جنگ به اسارت درآمده و شماری از شورشیان علیه شاهان صفوی نیز به ایران تبعید شدەاند. احتمال میرود اولین فرد وارد شده از خانوادۀ قاضی به ایران، از زمرۀ شورشیان تبعیدی و یا اسرا بوده باشد. در این خصوص میتوان تحقیق نمود. (فریده فتاحی قاضی)
[۵]. مرحوم عبدالرحمان سالارموکری، پسر مرحوم قاضی فتاح شرح حال خود و وقایع محلی را به رشتۀ تحریر درآورده بود، سروان کنزی رئیس سازمان امنیت مهاباد از وجود یادداشتهای مذکور باخبر
میشود و آن را از آقای عبدالکریم جوانمرد قاضی (پسر آقای سالار) میگیرد و توقیف میکند. همچنین مرحوم میرزا ابراهیم قاضی زاده پسرمیرزا جلیل قاضی، تاریخی راجع به کردستان منطقۀ موکری نوشته بود. نامبرده نوشتۀ مذکور را برای چاپ نزد عبدالرحمان گیو موکریانی که شخصی دانشمند و فاضل و دارای تألیفات عدیده بود و دراربیل چاپخانه داشت، فرستاده بود، که متأسفانه از چاپ آن
خبری نشد.
اینجانب قادر فتاحی قاضی فرزند ارشد نویسنده میافزاید: به قرار اطلاع یادداشتهای مرحوم آقای سالار در آخر کار در پیش آقای احمد قاضی، پسـر مرحوم حاج ملا کریم قاضی بوده و متأسفانه نزد ایشان از بین میرود.
برای دانلود نسخه کامل PDF معرفی کتاب بە کانال “خانهٔ کتاب كُردی” بپیوندید:
هر نوع بازنشر این متن با ذکر منبع «سایت خانه کتاب کردی” مجاز است.