گزارشی از سومین روز برگزاری سی و پنجمین جشنواره تئاتر استانی کردستان
امروز در سومین روز برگزاری سی و پنجمین جشنواره تئاتر استانی کردستان نه نمایش صحنه ای و خیابانی از سوی گروههای نمایشی حاضر در جشنواره اجرا شد.
به گزارش خانه کتاب کردی از کردستان، امروز مورخ ۴ آذرماه ۱۴۰۳. در سومین آخرین روز جشنواره نه نمایش صحنه ای و خیابانی در سی و پنجمین جشنواره تئاتر استانی کردستان از سوی گروه های نمایشی سراسر استان اجرا شد.
نمایش «خوابگرد» به نویسندگی و کارگردانی نوید ایزدیار و نوید مرتضایی اثری از شهر سقز که در پلاتوی هنرستان دخترانه هنرهای زیبای شهر سنندج اجرا و با استقبال علاقمندان به نمایش های صحنه ای مواجه شد. داستان این نمایش سرگذشت سرگیجه ها و ناملایمات روحی و روانی شاعر جوانی بود که تحت بازجویی و تعقیب متداوم افراد ناشناس قرار می گیرد، این شاعر گاهی چنان دچار سرگیجه می شود که تبدیل به انسان دو شخصیتی می شود، بطور کلی این نمایش با موضوعی امروزی و با زمینه روانشناختی ارائه شده است. کاراکتر اصلی این نمایش به اسم غریب در پایان به منزل پدری خویش بر می گردد اما منزلی که محل نزاع و درگیری شدید مابین پدر و خواهر غریب است و از سوی دیگر غریب کاراکتر اصلی نمایش کم کم در حال تبدیل شدن به پدر معتادش است، مادر غریب با التماس از غریب می خواهد که با وی غذا بخورد اما به هیچ عنوان حاضر به ماندن کنار مادرش نیست، نمایش خوابگرد روندی بسیار کند و گاهی در پلان های تکراری اسیر می ماند کاراکتر اصلی فیلم بسیار کلیشه ای عمل می کند به جای نشان دادن کنش های نمایشی به ویژه در نشان دادن سرگیجه و واقعیت و مجاز این جهان پیچیده، بیشتر کنش های کارا کترها متکی به دیالوگ است. در داستان این نمایش ما شاهد اوج و فرود نیستیم چون داستانی و حکایتی در آن تعریف نمی شود.
دومین نمایش قابل تامل که دارای دکور و میزانسن بسیار جذاب و در عین حال سنتی بود نمایش سبز و کبود به کارگردانی فرشید کرمی و نویسندگی ناصر نیکبخت در پلاتوی تماشای مجتمع فجر اجرا شد. این نمایش داستانی بسیار سرراست و در عین حال کلیشه ای دارد حکایت پیرمردی که سالها پیش همسرش فوت کرده و خودش بسیار مریض است و عاشق همسر فوت کرده اش بود از سوی دیگر تنها فرزندش که با دختری آزادیخواه و روشنفکر ازدواج کرده بود و همسرش عاشق جلای وطن و تا حدودی گرفتار پارنویا شده بود، نرگس از همسرش می خواست پدرش را تنها بگذارد و با او به خارج بروند جالب است امیر که همسرش یکبار به زندان افتاد بود. روایت داستان بسیار جذاب و در عین حال رومانتیک پیش می رود. اگرچه داستان در شهر سنندج و در مورد خانواده ای متوسط است اما ما هیچگونه نمادی از این خانواده در پس زمینه و دکور جذاب آن نمی بینم حتی لباس های کاراکترها هم از چنین ویژگی برخوردار نیست، تاکید فراوان بر ضرورت وجودی زن در هستی انسان و مرد به وضوح ناشی از نگاه فمینیستی نویسنده است. مردهای این نمایش بسیار مستأصل و ناتوان پرداخته شده است تا جایی که عروس حسام با قدرت تمام موجب نابودی خود و همسرش را در راه خروج از کشور را فراهم می کند و در سکانس مانده به پایان وقتی که سرنوشت شوم امیر و نرگس را ناشی از بی وطنی می داند بخشی از روایت رنگ و بوی سیاسی به خود می گیرد. بطور کلی نمایش «سبز و کبود» به موضوعی اجتماعی روز می پردازد اما با کلیشه ها و مفاهیم تکراری و بدون اینکه به درون کاراکترها از جنبه روانشناختی ورود پیدا کند، بطور کلی این نمایش حکایت تلخ را روایت می کند.