خانه / اخبار و رویدادها / معرفی کتاب «تاریخچه خاندان قاضی در کردستان ایران»

معرفی کتاب «تاریخچه خاندان قاضی در کردستان ایران»

معرفی کتاب «تاریخچه خاندان قاضی در کردستان ایران»

قادر فتاحی قاضی

در کتاب «یاد یاران» اثر استاد مرحوم دکتر مهدی روشن‌ضمیر آمده[۱] که ویکتور هوگو گفته است: من وقتی که از خود سخن می‌‌گویم، در واقع از تو سخن گفتەام. جالب اینکه این سخن در کتاب بعدی استاد هم با نام «دیار خوبان» از نو آمده و استاد دربارۀ آن در کتاب اخیر نوشتەاند، که سخن مزبور اهمیت و شهرت جهانی پیدا کرده است.[۲]

با توجه به سخن ویکتور هوگو آنچه انسان از خود یا از تبار خود می‌‌گوید یک روی سکه است، همان سخنان در روی دیگر سکه مطالبی است که دربارۀ دیگران اظهار شده است. به عبارت دیگر آن سخنانی که شخص دربارۀ خود می‌‌گوید، جنبۀ یک طرفی ندارد، بلکه در عین حال مربوط به دیگران هم هست. در این صورت کتاب حاضر که تاریخچۀ خانوادۀ قاضی است، از محدودۀ آن خانواده گذشته به صحنۀ اجتماعی که به آن تعلق دارد، وارد شده و حتی شاید بتوان گفت از آن هم فراتر می‌‌رود.

این تاریخچه را پدرم مرحوم خلیل فتاح قاضی نوشته است. هرگز نباید تصور کرد که پدرم فهرستی از کلیۀ افراد خانواده را روبروی خود قرار داده و دربارۀ فردفرد آنها مطالبی نوشته است، بلکه این نوشته مربوط به کسانی است که به نحوی صاحب نام و نشان بودەاند و یا احوال آنها طوری بوده که با رویدادهای مهمی روبرو گشتەاند، بنابراین در آن از افراد معمولی سخنی به میان نیامده، مگر خیلی به اختصار و به ندرت.

پدرم از همان اوان کودکی مطالبی دربارۀ گذشتۀ خانوادۀ خود شنیده و بعد از آنکه به سن رشد رسیده درصدد برآمده تا با پرس ‌وجو از افراد مسن خانواده و گاه از دیگران به دانستە‌های قبلی خود غنای بیشتری ببخشد و در این باره به درجۀ یقین و اطمینان برسد. بخش اولیۀ کتاب حاضر، نتایج آن پرس‌ وجوست و بخش بعدی آن وقایعی است که پدرم آنها را با چشم خود دیده و لمس کرده و سپس به رشتۀ تحریر کشیده است.

 این گونه نوشتەها به قلم افراد محلی که شاید در آینده دیگر موجباتی برای پیدایش آنها ـ به واسطۀ عدم فراغت انسانها ناشی از زندگی شتاب آلود ماشینی ـ چندان هم فراهم نباشد، از نظر تاریخ محلی که در عین حال وابسته به زمان‌ها و مکان‌ها و اجتماعات دیگر هم هست، بسیار سودمند و مغتنم شمرده می‌‌شوند مشـروط بر اینکه در مراحل پایانی تحت نظر اهل فن قرار بگیرند. متأسفانه آنچه دیگران در این زمینەها نوشتەاند و یا می‌‌نویسند، غالباً پر از اشتباهات فاحش و بی‌ مبالاتی است.

نویسندۀ محقق آقای سید محمد صمدی در کتاب گرانبهای خودشان با نام «نگاهی به تاریخ مهاباد» در صفحات ۹۰ و ۳۳۵ نمونەهایی از این قبیل بی‌توجهی‌ها را نشان دادەاند. با توجه به این نکات ، نوشتەهای افراد مطلع و بصیر و بی‌غرض محلی، صالح ‌ترین منبع و مرجع و مطمئن‌ترین سند و مدرک وبهترین راهنما برای محققین در آینده است. در پرتو اینگونه نوشتەها ، اشتباهات و تحریفاتی را که به آنها اشاره شد، می‌‌توان شناسایی و اصلاح نمود.

 علاقۀ نگارندۀ این سطور که فرزند ارشد نویسنده می‌‌باشد، با توجه به گفتۀ ویکتورهوگو که در بالا به آن اشاره شد، از هر دو جهت ـ هم از جهت خانوادگی و هم از جهت اجتماعی ـ برای چاپ و نشر این نوشته فراوان بود و نکات بسیاری از جهت مردم شناسی و تاریخی چه راجع به گذشته و چه راجع به حال در آن می‌‌دیدم. از این رو تصمیم گرفتم علاوه بر مراجعات مکرر که به آن داشتەام ، این بار آن را برای مطالعۀ همگان آماده کرده و در معرض دید و قضاوت صاحب‌ نظران و علاقمندان به مطالعات تاریخی و اجتماعی و سرگذشت پیشینیان قرار دهم ، بنابراین تنظیم و ویراستاری آن را وظیفۀ حتمی و مطلوب خود دانستم و ضمن کار به نظرم رسید که دو سند از گذشته را که در دست است، محک نوشته قرار بدهم و یکی را در متن و دیگری را در
حاشیه بیاورم.[۳]

در اینجا باید اضافه کنم که اینگونه اسناد از نظر تحقیقی ارزش درجۀ اول دارند و حق این است که دارندگان آنها، آن مدارک را در اختیار اهل تحقیق قرار دهند. «اسناد» و موضوعات مورد بحث را از مسموعات و حالت نقل قول صرف خارج می‌‌کنند و از ورود اشتباهات به آن جلوگیری به عمل می‌‌آورند، تاریخی که بر آنها قید شده است یعنی «رقم» خیلی مهم است و آن راه را بر هر گونه شک و شبهه و حدس و گمان مسدود می‌‌کند.

یکی از این سندها وقف نامەهایی است که میرزا عبدالله قاضی به موجب آن در سال ۱۲۳۱ ھ.ق، قسمتی از املاک خود را به اولاد ذکورش از حورجهان خانم دختر محمود بیگ ـ پسر شیخ علی خان حاکم موکری ـ وقف نموده است. دیگری سندی است که در سال ۱۲۷۷ھ.ق، نوشته شده و در آن گواهی کردەاند که مرحوم حاج میرزا عبدالله ساوجبلاغی در سنۀ ۱۲۵۴ھ.ق، قسمتی از املاک خود را به دو پسـرش میرزا عبدالرحمن قاضی و حاج میرزا عبدالرحیم منتقل کرده است.

این اسناد مشخصاً تا حدودی زندگی حاج میرزا عبدالله قاضی ساوجبلاغی را زیر روشنایی تحقیق قرار می‌‌دهند. نامبرده (میرزا عبدالله) پسر میرزا محمود درویش خوش نویس ساوجبلاغی و برادر کهتر میرزا قاسم قاضی (میرزا قاسم اول) بوده است.

به خانۀ ما همیشه کتاب و مجله و روزنامه راه داشته است. پدرم به تحقیقات تاریخی و مباحثات علما و اوضاع و احوال جهان و شرح حال بزرگان عالم و اهل قلم توجه و علاقۀ تام داشت. مشارالیه قبل از اینکه در شهریور ۱۳۳۰ از مهاباد به تبریز منتقل شود، مشغلۀ عمدەاش در اوقات فراغت ، یکی مطالعۀ کتب و جراید و دیگری سرکشی به باغ میکائیل[۴] بود که قسمتی از آن به ایشان تعلق داشت. این سرکشی برای او بسیار مطلوب و دلنشین بود و به وی آرامش زیادی می‌‌بخشید. اکنون نیز از آشنایان می‌‌شنوم که پدرم شاخه شاخۀ قلمەهای باغ و بید بنان خود روی کنار رودخانۀ صاف و زلال مهاباد را که آن زمان پر از انواع ماهی بود، بازدید می‌‌کرد و سپس از راهی که آمده بود به خانه برمی‌گشت. شب هنگام نیز آمدن همسایەها و دوستان و آشنایان که در عین حال پیوند خانوادگی هم با ما داشتند، نظیر مرحوم میرزا قاسم قادری و محمدامین رحمانی و میرزا کریم یمین قاضی و سایرین که به سادگی و بدون هیچگونه تشـریفات و قید و قیودی چه از جانب ما و چه از جانب آنان صورت می‌‌گرفت، بر مسـرت پدرم می‌افزود. اصولا” آن زمان که هنوز از نظر مادی فاصلۀ زیاد و سرسام‌آوری در بین افراد به وجود نیامده بود، چشم و هم‌ چشمی و تشریفات زائد و قید و قیود در حداقل خودش بود، بلکه اصلاً هیچ نبود؛ از این بابت مردم آن زمان نسبت به مردم زمان حال بسیار راحت ‌تر گذران می‌‌کردند.

پدرم وقتی از مهاباد به تبریز منتقل شد، با همشهریان و برخی کردستانیان مقیم تبریز به مناسبت‌های گوناگون از جمله به مناسبت فرا رسیدن دو عید قربان و رمضان دیدار داشت. هر سال در این دو عید آنان همگی دور هم جمع می‌‌شدند و معمولاً نخست به منزل استاد احمد ترجانی ‌زاده که در پیش آنان خاطرش بسیار عزیز بود،
می‌رفتند. برای کسانی که استاد ترجانی ‌زاده را ندیده بودند، باید بگویم که آن مرحوم سوای تبحر بی‌نظیر در ادبیات فارسی و عربی، بسیار نیک محضـر و خوش صحبت و گشادە دل و گشادە رو بودند. خلاصه یک روز از صبح تا شام کارشان دید و بازدید و ملاقات یکدیگر بود.

نوشتەای که در اینجا از نظر خوانندگان گرامی می‌‌گذرد، قسمت بعدی یادداشت‌های پدرم می‌‌باشد که در کتاب سال‌های اضطراب خاطرات «خلیل فتاح قاضی» به آنها اشاره کردەام. البته پدرم بعد از بازنشستگی و برگشتن به شهر و دیار خود (مهاباد) که آن سال‌ها مصادف با دوران پیری و سستی ایشان هم بود، هرگاه حال و حوصلەای داشت، به نوشتن می‌‌پرداخت.[۵]

در اینجا بی ‌مناسبت نمی‌بینم که چند سطری از یاداشت‌های آخرینِ پدرم را برای اطلاع خوانندگان گرامی بیاورم. آغاز و شروع این بخش از خاطرات پدرم چنین است: «در یکی از روزهای اواسط خرداد ۱۳۵۷ برای وقت‌ گذرانی که معمول و مرسوم سالخوردگان و بازنشستگان است، به بازار رفته و در مغازۀ یکی از دوستان نشسته بودم. دیدم جوانی به مغازه وارد شد و اظهار داشت که عزیز یوسفی فوت کرده است. این خبر نە تنها در من بلکه در دو سه نفر دیگری هم که در مغازه حضور داشتند، چندان اثری نکرد؛ زیرا در دنیایی که روزانه هزاران افراد عادی و دهها اشخاص بزرگ فوت می‌‌کنند، مرگ یک نفر چه اهمیتی می‌‌تواند داشته باشد؟ درست خاطرم نیست شاید یکی دو روز بعد، شنیدم که جنازۀ آقای عزیز یوسفی را برای تدفین از تهران به مهاباد می‌‌آورند. تا اینکه یک روز بعدازظهر گفتند که امروز جنازۀ آقای یوسفی به مهاباد وارد می‌‌شود؛ این خبر مثل بمب در شهر به صدا درآمد…»

سبک نویسندگی پدرم سبک اداری است. منظورم از سبک اداری این است که وجه وصفی زیاد به کاربرده و همچنین گاهی جملەها را بدون فعل ذکر کرده است. نگارنده افعال حذف شده را در جای خودشان قرار داده است. گذشته از این مرحله پدرم جملەها را در کمال سادگی و روانی نوشته است و به خوبی پیداست که در حین آوردن جملەها دچار هیچگونه تکلف و مشکلی نبوده است. پدرم یادداشت‌های خود را کمتر دوباره مرور می‌‌‌کرد، همچنین کار نوشتن را طبق یک اسلوب و نظم و طرح خاصِ از پیش تعیین شده ، جلو نبرده ، بدین معنی که هر چه در ساعت شروع به کار نوشتن در نظر داشته ، آن را روی کاغذ می‌‌آورده است، بنابراین ارتباط مطالب قبلی و بعدی ایشان غالباً ارتباط ذهنی است نه ارتباط عبارتی و این روش به نوبۀ خود خیلی طبیعی و زیبا و به دور از تکلف است، که به نوشته حالت یک داستان جالب و سرگرم کننده می‌‌بخشد.

در پایان این گفتار از نویسنده و شاعر و محقق محترم آقای احمد قاضی فرزند مرحوم حاج ملا کریم قاضی تشکر می‌‌کنم که زحمت خواندن این نوشته را قبل از چاپ به خود داده و آن را تأیید فرمودند.

از برادرم دکتر یوسف فتاح قاضی سپاسگزارم که هزینۀ چاپ این کتاب را به عهدۀ سخاوت و همت و کرم خود نهاده، پیشنهاد چاپ آن را دادند. طول عمر با عزت و سلامت و سعادت و توفیق ایشان آرزوی همیشگی اینجانب است. از برادرم آقای مصطفی فتاح قاضی که طرح روی جلد اثر ایشان است و همچنین از آقای رحمن مصباح که تعدادی از تصاویر را مرحمت فرمودەاند، صمیمانه سپاسگزارم.

__________________

[۱]. یاد یاران، ص ۱۵۲٫

[۲]. دیارخوبان، ص ۵۸۹٫

[۳]. رک به (رجوع کنید به): متن همین کتاب، ص ۲۰٫

[۴]. در مورد باغ میکائیل رجوع شود به ص ۱۸، حاشیۀ همین کتاب. باغ مزبور پس از تملک از طرف شهرداری مهاباد و ایجاد تغییراتی در آن، به پارک ملت موسوم گردید.

[۵]. پدرم به استثنای این قسمت، بقیۀ نوشتەهای خود را پس از انتقال به تبریز، در این شهر به رشتۀ تحریر کشیده است.

 برای دانلود نسخه کامل PDF معرفی کتاب بە کانال “خانهٔ کتاب كُردی” بپیوندید:

 https://t.me/kurdishbookhouse

 هر نوع بازنشر این متن با ذکر منبع «سایت خانه کتاب کردی” مجاز است.

درباره‌ی خانه کتاب کُردی

همچنین ببینید

وتووێژ لەگەڵ سکرتێری باڵای دامەزراوەی کتێبخانە گشتییەکانی وڵات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *