به یاد شیرکو
دکتر هیوا ویسی استاد دانشگاه رازی کرماشان
نمیدانم چرا بسیاری ازانسانهای بزرگ غریبانه از این دیار فانی رخت میبندند و در زمان حیاتشان آنچنانکه باید وشاید است از آنها قدرشناسی نمی شود موضوع مرده پرستی یا بهتراست بگویم مرده ستایی در میان شرقیان ایرانیان ها و کردها به وفور رواج دارد و جالب اینجاست که به بناها و آثار باستانی بیش از نویسندگان ارج نهاده می شود شاعری نویسنده ای وبزرگی در زمان حیات آنچنانکه شایسته ی اوست مورد احترام قرار نمی گیرد وبعضا هم مورد بی لطفی وگاهی بی احترامی قرار می گیرد اما زمانیکه رخت ازاین دنیا برمیکنند شیون وزاری نثارش می شود و سر مزارش سخن ها رانده می شود از فرش زمین به عرش زمان میرود مقامات دولتی وغیر دولتی از دوستی با او میگویند و دم از همدمی با او میزنند وخاطرات می گویند وشاید خاطره سرایی می کنند اما جالبتر این که مدتی بعد از مرگ آن بزرگ کاملا فراموش می شود. چند سال پیش وقتی که برای شرکت در کنفرانسی به کردستان عراق سفر کردم توفیق دیدار با ابر مرد شعر کردی و یا -به قول شاعر چیره دست فارس زبان سید علی صالحی- امپراتور شعر دنیا را پیدا کردم و این موهبت با همت نویسنده چیره دست کرد شیرزاد حسن مهیا شده بود. اتفاقا مهمان ایشان در دفتر کارش در انتشارات “سه رده م” بودیم.
شیرکو بیکس و دکتر هیوا ویسی
در آن دیدار توفیق دیدار با بختیار علی ریبین هردی روف بیگرد و عدالت عبداله را هم یافتم. بعد از رو بوسی قدری به وی خیره شدم با لبخندی بر لب از من پرسید انگشت به دهان به من خیره شده ای؟ در جواب گفتم حیرانم که این همه واژه از کجا تراوش می کند بعد حرف شعر و شاعر و جایگاه آنها در اجتماع پیش آمد از خاطراتش از سفرش به ایران گفت از دیدارش با شاملو و آیدا. گفت که آخرین باری که به ایران سفر کردم وقتی بود که دیگر شاملو به دیار باقی رفته بود و فقط آیدا را دیدم و به او دلداری دادم. گفت قبل از این که به تهران برود در کرماشان در هتل رودکی یک شب بیتوته کرده است که فردایش به تهران برود. در آن شب نمی دانم که چطور دوستداران شعر و ادب کردی از اقصا نقاط کشور و از میان دانشگاهایان متوجه شده بودند که من کرماشان و در هتل هستم که دسته دسته و گروه گروه نزد من آمدند به طوری که تا پاسی از شب این دیدارها دوام یافت تا این که پس از پایان دیدارها صاحب هتل نزدم آمد و با تعجب با کردی کرماشانی به من گفت “شیرکو بی که س تنی؟” یعنی تو شیرکو بی کس هستی؟ منم گفتم آره چطور مگه؟ گفت “خدا را شکر که بی کسی انه ایمه امشه و وا ناو ای هتله ای همه که س هاتنه لات ا که س دار بیوایتایه جه خه رگی بگرتامایه سه ر (خدا را شکر که بی کسی که این همه کس به دیدارت آمدند اگر کس دار بودی چه خاکی به سرم باید می ریختم. صد افسوس که نه تنها کردستان بلکه جهان امپراتور شعر نو را از دست داد. اما چرا اکنون به فراموشی سپرده شده است یک سال بعد از وفاتش مراسم ها برایش مهیا شد شبکه های ماهواره ای کردی برایش برنامه ساختند روزنامه ها و سایتهای مختلف انترنتی برایش نوشتند اما امروز که سالیاد وفات این ابر مرد شعر کردی است خبر چندانی نیست و انگار به کل فراموش شده است و این واقآ جای بسی تاسف است. شاید به گمان من وی در بسیاری از مواقع یک تنه بار غم و درد مصایب کردها را با شعرش کشید هر جا که ملت کرد به مصیبتی گرفتار آمده است با شعرش عمق این درد و مصیبت را به گوش جهانیان رسانده است. به وصیتتش اگر هم نگاه کنیم متوجه می شویم این دغدغه را پس از مرگش هم داشته است ” راستش را بخواهید من نمیخواهم در هیچکدام از تپه ها و گورستان های مشهور این شهر به خاک سپرده شوم. اول به خاطر اینکه جای خالی نمانده و دوم برای اینکه من اصولا اینگونه جاهای شلوغ را دوست ندارم!. می خواهم من را در جوار تندیس شهدای ۱۹۶۳ سلیمانی به خاک بسپارند چرا که فضای آنجا لذت بخش تر است و من نفسم نمی گیرد! شعر شیر کو بی کس جنانکه خود می گوید مرز نمی شناسد هرچند که دارای تم کردی است شعر وی شعر آنانی است که دردی مشترک چون کرد دارند ” شعر من مرز نمی شناسد و مدام در حرکت است شعرهایم تمام دنیا تمام زندگی را در آغوش می کشند. و در جای دیگر این بی مرزی اشعارش را این چنین بیان می کند ” به آخرین شعرهایم گفتم چرا چنین گر گرفته ای در آتش می سوزی در جوابم گفت تا که ققنوس خیال نکند بیچارگان عالم تنهایند”. به نظر حقیر اگر انگلوساکسن ها به تی اس الیوت مبالند و یا فرانسوی ها به ژاک پروی می نازند ویا شعر عربی به محمود درویش و شعر پارسی به شاملو گره خورده است شعر کردی باید به شیرکو افتخار کند چرا که به زعم بسیار از منتقدان جایگاه شیرکو بسی عظیم تر از شاعران مذکور است. اشعار وی به خیلی از زبان های زنده دنیا از جمله انگلیسی، آلمانی، فرانسه، ایتالیا، سوئدی، ترکی، عربی و فارسی ترجمه شده است وی قلم توانایی هم در نثر نویسی داشت. شیرکو بیکه س در کتابهای ادبی مدارس آمریکا و کانادا به عنوان شاعر معاصر کُرد معرفی شده و نمونه هایی از اشعار وی نیز در این کتابها آمده است. مفتخر به دریافت جایزه توخولوسکی و شهروندی ایتالیا شده بود. شاید خود خوب سرانجام خویش را در این پاره شعر توصیف کرده است ” و سر انجام را می بینم سرانجامی که در آن من و تنهایی با هم خواهیم ماند او سیگارش را خاموش می کند و من هم برای همیشه به خواب ابدی خواهم رفت” یادش گرامی و روحش شاد.