خانه / اخبار و رویدادها / بررسی کتاب «نگاهی نو به تاریخ ماد»

بررسی کتاب «نگاهی نو به تاریخ ماد»

بررسی کتاب «نگاهی نو به تاریخ ماد»

شناسنامه کتاب: نگاهی نو به تاریخ ماد، مترجم وزیر منبری، انتشارات دانشگاه کردستان، ۱۳۹۹٫

محمدرضا زاده‌صفری، دانشجوی دکترای تاریخ

«نگاهی نو به تاریخ ماد» (مجموعه مقالات) کتاب است مشتمل بر چندین مقاله علمی در باب تاریخ ماد، با گردآوری و ترجمه وزیر منبری (دانشجوی دکترای تاریخ باستان)، که از سوی انتشارات دانشگاه کردستان به چاپ رسیده است. در کتاب برخی از تازه‌ترین تحقیقات و نظریات آکادمیک در باب تاریخ ماد، متعلق به نیمه دوم سده بیستم، ارائه شده است.

آنچه در این کتاب تازگی دارد، نگریستن به تاریخ ماد در گستره ای وسیع و در ارتباط با سرزمینهای اطراف آن به خصوص آشور است. در کنار آن مطالب فراوانی در باب جغرافیای ماد و گستره آن و ماهیت سیاسی و اداری‌اش به بحث گرفته شده و نظرات تازه و بدیعی در زمینه باستان شناختی و جایگاه و وضعیت اقتصادی ماد در قرن هشتم تا نیمه قرن ششم ق.م عرضه شده است. وجود یک امپراتوری مادی و نقش آن در انتقال سنن بین‌النهرینی به هخامنشیان از دیگر دقایق کتاب است.

کتاب «نگاهی نو به تاریخ ماد» از بیست مقاله در قالب بیست فصل تشکیل شده است. البته ارزش و اهمیت مقالات به اندازه هم‌دیگر نیست، برخی از آنها موضوعات حساس و یا گسترده‌ای را پوشش می‌دهند و برخی دیگر در ذیل کارهای جزیی قرار می‌گیرند.

این اثر به طور کلی، دانش ما در باب تاریخ ماد را تا حدود زیادی افزایش داده و متفاوت می‌کند و برخی از باورهای به غلط جا افتاده پیشین را به کنار می‌نهد. کتاب از امتیازات بسیاری برخوردار است و از آن‌جایی که نویسندگان آن همگی در زمینه موضوعات برگزیده، صاحبنظران زبده‌ای هستند، نمی‌توان ایراد آنچنانی در کار آنها دید- بجز اختلاف نظرها که در برخی مواضع به تباین کشیده می‌شود. کتاب برای ما روشنگری‌های فراوانی به ارمغان آورده است: برخی جای‌نام‌ها را که پیش‌تر اطلاعی از محل آن‌ها نداشتیم و یا اطلاعات موجود چندان مدقن نبود، مانند: پرسوا، زموا، خرخر، نمری، خلمن، الیپی، مانا و بیت-ایشتر، تعیین محل شده‌اند؛ امپراتوری ماد به عنوان یک گستره بزرگ در هاله‌ای از ابهام فرو رفته است؛ هویت مادی به عنوان هویتی مشخص و متمایز از اعتبار و اهمیت سفت و سخت‌اش ساقط شده است؛ نقش مادی‌ها در انتقال سنن باستانی بین‌النهرینی_آشوری به حاشیه رفته است؛ از نقش ماد در سقوط آشور تا حدی کاسته شده و سلطه آنها بر گستره وسیعی از امپراتوری آشوری به چالش کشیده شده است؛ اما از دیگر سوی برخی مطالب هرودت و کسنفن در باب ماد به اعتبار و ارزش تاریخی دست یافته‌اند؛ نقش بازرگانی زاگرس و به تبع آن ماد در دنیای باستان برجسته شده است، بر قبیله گرایی در تاریخ ایران باستان در دوره مادی (وحتی تا چندین قرن بعد) تاکید شده است و از نگاه‌های کلیشه‌ای به تاریخ ماد دور شده است.

برخی تغییرات در نگرش به تاریخ ماد از لحاظ روشی در کتاب پیش‌رو به چشم می‌خورد: استفاده از تحقیقات و داده‌های باستان‌شناسی به نسبت بهره فراوانی که متون تحقیقی پیشین از داده‌های زبانشناسی می‌برده‌اند، افزایش یافته است. کاهش توجه از کمیریها و سکاها، واگرایی شدید از متون مقدس، و کاهش مدخلیت دادن اورارتو، و افزایش اطلاعات داخلی در باب نواحی داخلی ماد که به نظر می‌رسد بیشتر متاثر از تعمیق و افزایش تحقیقات در باب آشور و بابل در چند دهه گذشته است، از دیگر مشخصات کتاب است. با مطالعه این کتاب به لزوم چند موضوع واقف خواهیم شد: بازنگری دانش آکادمیک در باب ماد، زدودن باورهای غلط ملی شکل گرفته بر حول مفهوم مادی، چگونگی نسبت مادی و هخامنشی در دنیای باستانی و از همه مهمتر یاد می‌گیریم که اسامی را به صورت درست تلفظ کنیم.

آنچه در ادامه در قالب معرفی تفصیلی این کتاب ارایه شده، ذکر برخی از اظهار نظرات و ادعاهای صاحبان مقالات است، با این منظور‌که؛ اگر برای کسی فرصت مطالعه کتاب فراهم شد، آشنایی مقدماتی با محتوا آن داشته باشد. فصل(مقاله) نخست و دوم با عنوان «بررسی‌های جغرافیایی در زاگرس نوآشوری» از تحقیقات لوئیس لوین[۱] است. وی جغرافیای زاگرس شمالی را با توجه به سه نقطه ارجاعی نظیر زنجیره‌ی اصلی، جاده‌ی خراسان بزرگ و کوه الوند، به چهار کمربند تقسیم کرده است: ۱) شمال خراسان و غرب زنجیره‌ی اصلی؛ ۲) جنوب جاده‌ی خراسان و غرب زنجیره‌ی اصلی و کوه الوند؛ ۳) جنوب جاده‌ی خراسان، میان زنجیره‌ی اصلی و کوه الوند؛ ۴) ناحیه‌ی شمالی جاده‌ی خراسان و شرق زنجیره‌ی اصلی- علاوه بر این‌ها وی به یک کمربند پنجم با عنوان شبکه‌ی دره‌ها که خود جاده خراسان بزرگ را تشکیل می‌دهد نیز قایل است.

لوین در ادامه توصیفی جاندار از توپوگرافی منطقه ارایه داده و راه‌های ارتباطی آن را به بحث گرفته است. کیروری[۲] را باید در جایی در ناحیه میان سفین داغ و رواندز مکان‌یابی کرد، اما احتمالا نباید آن را زیاد به طرف شرق شهر رواندز گسترش داد. زموا[۳] (که به نظر می‌رسد با صورت‌های دیگری نیز ضبط شده است: مزموا، زمواش بیتانی) وی دریای زوای داخلی را همان زریوار می‌داند. وی بر آن است که در سمت شمال و جنوب، به ترتیب زاب سفلی و دیاله مرزهای آشکاری را شکل داده بودند، هرچند مجموعه کوه‌های اطراف پیرَمَگرون و ظهور مجدد زاگرس در جنوب شهرزور بود که مرزهای واقعی زاموا را مشخص می‌کردند. در سمت شرق نیز، اورامان داغ باید به عنوان مرز عمل کرده باشد- اما نوسان مرزی در این مرز شرقی زیاد بوده است. از سوی دیگر وی مزموا را به عنوان یک اصطلاح پسینی برای زموا می‌داند که کما بیش با جغرافیای زموا مطابق بوده است- البته با اندکی کاهش در سمت شرقی آن.(ص۶۸) نَمری[۴] بهترین مکان‌یابی برای نمری عبارت است از محلی در کنار دیاله (با کمی امتداد در جهت شمال آن)، در میان جبل حمرین و رشته کوه بازیان. (ص۷۲) خَلمَن[۵]:  خلمن در ناحیه امروزی سرپل ذهاب واقع شده بود، و اینکه حلوان همان خلمن باشد روشن نیست.(ص۸۳) الیپی[۶]: محل الیپی در زاگرس در شمال غرب لرستان واقع بوده، مرز جنوبی آن در جایی در دره‌های موازی زاگرس، در جنوب جاده خراسان بزرگ قرار داشته و احتمال آن می‌رود که با عیلام همسایه بوده. در شمال با خرخر هم مرز بوده، مرز غربی آن در امتداد مرز کنونی ایران و عراق بوده و مرز شرقی آن فعلا قابل تعین نیست.(ص۱۱۱) پرسوا[۷] :لوین برای تعین محل پرسوا نظرات محققین برجسته در این زمینه را ارایه کرده و از آن‌ها چنین نتیجه گرفته که: «علیرغم محل‌های گوناگونی که پیشنهاد شده، می‌توان گفت اجماعی در میان محققان شکل گرفته است که بر مبنای آن، شواهدی برای وجود دو پرسوا در زاگرس وجود دارد: یکی در مجاورت دریاچه‌ی ارومیه، دیگری در جایی در جنوب- اما نه هنوز در فارس.»(ص۱۱۸) وی در ادامه با بررسی‌ که در منابع انجام داده به این نتیجه رسیده است: «هیچ شاهدی برای مکان‌یابی پارسوا در شمال، در سواحل دریاچه‌ی ارومیه، در هیچ دوره‌ای وجود ندارد. صرف‌نظر از یک ارجاع در متن آشور بانی پال، تمامی اشارات را می‌توان در یک ناحیه مکان‌یابی کرد: ناحیه‌ای در کوه‌های زاگرس غربی، در شمال غرب ماهیدشت و شامل پایانه شمالی خود ماهیدشت. گستره این قلمرو در سمت شرق را دشوار بتوان تعین کرد. در سمت شمال و غرب، به ترتیب مانا و نمری قرار داشتند. در نقطه‌ای در اواخر دوره نوآشوری، ارجاعات به پارسوا در مرکز زاگرس غربی ناپدید می‌شود. زمانی که پرسوا مجددا در دوره‌ی سلطنت آشوربانی‌پال ظهور می‌کند، به نظر می‌رسد در محلی جنوبی‌تر در استان فارس قرار گرفته است.»(ص۱۳۰) مانا: «می‌توان گفت مانا از پرسوا در جنوب تا اوراتو در شمال، امتداد داشته است؛ در غرب نیز با زاموا و آشور هم‌مرز بوده است. گستره‌ی شرقی مانا را نمی‌توان تعیین کرد. در چارچوب نقشه‌ی امروزی، مانا از سواحل دریاچه ارومیه در شمال تا قلمرو دریاچه زریوار در جنوب گسترده بوده و مرز غربی آن را احتمالا زنجیره‌ی اصلی زاگرس تشکیل می‌داد. مانا به چند ناحیه تقسیم می‌شد. جنوبی‌ترین ناحیه، میسی بود و در ضلع شمالی میسی، سوریکَش، شاید زکرتو و سرانجام اوئیشدیش قرار داشتند. در حال حاضر نمی‌توان دیگر نواحی مانایی را، جز به شکلی بسیار کلی، مکان‌یابی کرد و مرزهای حدفاصل نواحی شناخته شده نیز نامشخص است. سرانجام اینکه هیچ اطمینانی وجود ندارد که ناحیه میان ارومیه و زریوار، تماما مانایی باشد.» (ص۱۴۰) خَرخَر[۸] : خرخر در مجاورت جاده خراسان بزرگ و به طور دقیق در مرکز یا شرق ماهیدشت، قرار داشته است.(ص۱۴۴) ماد: از نظرگاه آشوری، سرزمین مادی‌ها در امتداد جاده خراسان بزرگ، در حد فاصل ماهیدشت و الوند، قرار دارد. (ص۱۴۶) زکریتو در جایی در شرق بلافصل ماهیدشت (شاید در منطقه بیستون) واقع شده بود و مرز غربی ماد را تشکیل می‌داد. (ص۱۴۶) اشاره‌ای که به کوه بیکنی در منابع آشوری شده است، با الوند همدان مطابق است نه با دماوند.(ص۱۴۹). در مجموع «ماد شناخته شده برای آشوری‌ها، در امتداد جاده خراسان بزرگ (درست از شرق خرخر تا الوند و احتمالا آن سوی آن) گسترده بود. مرزهای شمالی و جنوبی آن، به ترتیب مانا و الیپی بوند. مسلما با سقوط آشور، گستره قلمرو ماد بسیار افزایش یافت.»(ص۱۵۰)

«ایران در دوره نوآشوری» به قلم جولین رید[۹]، عنوان فصل(مقاله) سوم است. به نظر نویسنده «در طی هزاره‌ی دوم ق.م، مردمانی که به زبان‌های هند و ایرانی صحبت می‌کردند از سمت شرق وارد شده و در سراسر فلات پخش شدند؛ آن‌ها در بسیاری از مناطق هموار و مناسب برای پرورش اسب ساکن شدند. آنها وارد سرزمینی شدند که کشاورزی، گله‌داری و بهره‌برداری از منابع معدنی، از دوره پیش از تاریخ در آن انجام می‌شد. روابط بسیار متنوعی میان عناصر یکجانشین و عناصر متحرک این جمعیت وجود داشت اما زبان‌های تازه وارد، گرایش به چیرگی داشتند؛ تقریبا به همان شیوه‌ای که زبان‌های سامی در سوریه و عراق، در شرایطی متفاوت اما قابل مقایسه، مسلط شدند.»(ص۱۸۳) در طی سده‌های نهم تا هفتم ق.م، رقابت‌های سیاسی در منطقه ظهور کرد. اورارتور از یک سوی در پی بسط قدرت سیاسی خود به سمت جنوب بود و آشور نیز درصد بسط سلطه خود به اطراف بود و تقابل میان آنها در زاگرس با تلاش‌های مانا برای میدان‌داری میان هر دو عجین بود. آشور به دنبال یکی از کالاهای اساسی خود در زاگرس بود: اسب. اورارتور نیز در برخی مواقع با بسط قلمرو خود به سمت جنوب و شرق مانع این دسترسی می‌شد. «در اواخر سده هشتم ق.م تغییری در سیاست آشور پدید آمد؛ آنها تا این زمان در مناطق مفتوحه حضور مستقیم نداشتند و صرفا به دریافت خراج بسنده می‌کردند اما از این زمان به بعد در این مناطق، به نظارت مستقیم روی آوردند. بنابراین به تاسیس واحدهای اداری استانی در غرب و جنوب همدان پرداختند که تامین اسب را برایشان ضمانت می‌کرد و سرانجام به مصالحه‌ای موقت با اورارتو دست یافتند، حال آنکه مانا و دیگر پادشاهی‌های کوچک نقش دولت‌های سپر را داشتند. در این میان، شکوفایی ایران در سده هشتم ق.م انگیره‌ای شده بود تا اقوام متحرکی همچون کمیری‌ها و سکاها ظاهرا از مسیر قفقاز دست به حملات ویرانگری بزنند. واکنش مادی‌ها به تمامی این فعالیت‌ها، ایجاد یک دولت متحد متعلق به خودشان در حوالی دهه‌ی ۶۷۰ ق.م در همدان بود…»(ص۱۸۴)

فصل(مقاله) چهارم از آن ران زادک[۱۰] است که در آن «گروه های زبانی در ایران عصر آهن» را بررسی کرده است: «اقوام اصلی پیشاآریایی در ایران، از جنوب به شمال عبارت­اند از: عیلامی‌ها در جنوب ایران، کاسی‌ها در لرستان و دره‌های زاگرس، لولوبی‌ها در جنوب‌شرقی کردستان، گوتی‌ها در زاگرس، مانایی‌ها در شمال شرقی کردستان و حوری‌ها در کوهپایه های زاگرس شمالی و نزدیک دریاچه ارومیه. ایرانی‌ها بومی فلات ایران نیستند: تمامی اطلاعات اسمی و واژگانی ایران پیش از ۸۸۱ ق.م، غیر ایرانی هستند.»(ص۱۹۷) زاداک قلمری جغرافیایی و زبانی هر یک از گروه‌های ذکر شده در بالا را به بحث گرفته است. وی ادعا می‌کند که میان زبان عیلامی به عنوان زبانی غیروابسته با زبان دراویدی آغازین، آن‌چنان که برخی از زبانشناسان ادعا می‌کنند، رابطه مشخصی وجود ندارد (ص۱۹۸)؛ بیشتر واژگان کاسی که در بابل به حیات خود ادامه دادند در زمینه تربیت اسب و ساخت گردونه بوده (ص۲۰۶)؛ لولوبی‌ها نمی‌توانند اجداد لرهای امروزی باشند (ص۲۱۰)؛ منابع بابلی قدیم، گسترش اصطلاح لولو را به یک عنوان «اجتماعی» بین‌المللی نشان می‌دهند و در بابلی قدیم، لولی تبدیل به عنوانی برای اهالی کوهستان (تقریبا همان بربر) شد، آنها در نواحی دور از دسترس کوهستانی ساکن بوده و عمدتا چوپان و شکارچی بوده‌اند، نه کشاورز (ص۲۱۲)؛ «در اوخر هزاره دوم و هزاره اول ق.م گوتی‌ها به مثابه یک اصطلاح زمان پریشانه و دارای بار معنایی منفی در مورد مردمانی در زاگرس به کار می‌رفت که دشمن آشوری‌ها بودند. این مردمان اساساً ارتباط خاصی با گوتی‌ها پیشین نداشتند.»(ص۲۱۶)؛ وجود هر گونه وحدت قومی-زبانی در مانا نامحتمل به نظر می‌رسد(ص۲۱۸).

«آشور و مادی‌ها» از کارن رادنر[۱۱] عنوان فصل(مقاله) پنجم است. رادنر با طرح این مساله که «ایران غربی دارای تاریخچه‌ای طولانی از تماس‌ها با بین‌النهرین است. دخالت مستمر آشور در زاگرس و فراسوی آن، تنها از نیمه دوم سده نهم ق.م به بعد تصدیق شده است. این دخالت، پیامد شکل‌گیری پادشاهی اورارتو به عنوان ارباب در حال ظهور آناتولی شرقی بود که نتایج سیاسی و اقتصادی عاجلی برای آشور در پی داشت: از یک سو، موجب قطع کردن دست آشور از ذخایر سنتی اسب خود می‌شد که مستقیما قدرت نظامی‌اش را به مخاطره می‌انداخت و از سوی دیگر، تهدید وزن و اهمیت سیاسی آشور در یک نقطه وسیع‌تر را در پی داشت.»(ص ۲۳۵) به نظر رادنر آشور برای این شرایط پیش آمده راه‌حل‌هایی داشته است «آن‌ها ابتدا حملاتی را به زاگرس ترتیب دادند که هدف از آن در درجه نخست، دستیابی به ذخایر اسب آن بود و نه استقرار نظارت سیاسی ماندگار… اما از اواسط سده هشتم ق.م به بعد و در نتیجه انتقال رقابت سیاسی میان آشور و اورارتو به شرق، این حملات متوجه فتوحات سرزمینی شد و دستیابی و نظارت بر مسیر بازرگانی کهن جاده خراسان بزرگ اهمیت فزاینده یافت.» وی در ادامه به شهرسازی آشور در غرب ایران و همچنین حضور برخی از مادی‌ها در آشور که اطلاعی از برخی از آن‌ها که خانواده‌ای بزرگ از خوندیر بوده‌اند، در دست است، پرداخته است. «استراژی آشور در تمامی استان‌های ایرانی، حفظ و تقویت شاهان محلی و بنابراین اطمینان از همکاری آن‌ها بود. به جای تعویض آن‌ها با مقامات آشوری، سیستمی دو نفره ایجاد شد که بر طبق آن یک حکومت آشوری در کنار ساختارهای محلی سنتی استقرار یافت. اگر رهبران محلی وفاداری خود را به امپراتوری حفظ می‌کردند از حمایت جدی آشور برخوردار می‌شدند… با وجود حکومت بر مردم و مناطقی که به طور رسمی به عنوان بخشی از تشکیلات استانی آشوری در نظر گرفته می‌شد، با خاوندشهرها مانند حاکمان واسالی رفتار می‌شد… اگرچه غاصبان در چندین مورد تلاش کردند با مبارزه علیه اشغال آشور، سرمایه سیاسی خود را در میان مردم افزایش دهند اما این سیستم، کارایی موفقیت آمیز خود را نشان داده بود، زیرا نخبگان محلی در برابر آن‌ها ایستادگی می‌کردند و در قبال این همکاری با امپراتوری، منافع بیشتری دریافت می‌نمودند. وضعیت سیاسی و اقتصادی آن‌ها، در نتیجه‌ی همکاری با شاه آشور، نه تنها آسیب ندید بلکه تقویت نیز شد.»(ص۲۴۹)

در فصل(مقاله) ششم «شواهد حضور آشور در ایران غربی» به قلم جان کورتیس[۱۲] آمده است. کورتیس بر آن است که: «علاوه بر معدود جاهایی که دارای صخره‌نگاری یا سنگ‌یادمان هستند، تنها دو محوطه وجود دارد که می‌توان حضور آشور را در آن‌ها اثبات کرد: تپه گیان و قلات. از این دو، شواهد مربوط به تپه گیان  قانع‌کننده‌تر است… در دیگر محوطه‌های غرب ایران، شواهد چندی از دست ساخته‌های آشوری وجود دارد، اما نمی‌توان بر اساس آن‌ها، از حضور آشوری‌ها در این نقاط سخن گفت. این محوطه‌ها عبارتند از حسنلو، زیویه، نوشی‌جان و ارجان. بنابراین نتیجه‌ای که باید گرفت این است که ردپاهای حضور آشور در ایران غربی هنوز مبهم است، با این همه آثار بازمانده  به اندازه‌ای هستند که اسناد تاریخی را تقویت و تایید نمایند.»(ص۲۷۴)

«مادی‌ها در دربار اِسَرحدون» به قلم ماریو لیورانی[۱۳] عنوان فصل(مقاله) هفتم است. نویسنده به ما می‌گوید که در نتیجه توافق میان اسرحدون و برخی از سرکرده‌های مادی یک دسته مسلح مادی به وی پیوسته و در دربار وی به عنوان محافظ اقامت گزیده‌اند. آن‌ها به عنوان محافظان کاخ مدتی نزدیک به شصست سال در آشور باقی ماندند اما در نهایت آنجا را ترک کرده و در هنگامه حمله به آشور آگاهی‌هایی در باب ساختار نظامی ارتش آشور و استحکامات شهری آن داشتند.(ص۲۹۸)

در فصل(مقاله) هشتم با عنوان «امپراتوری ماد در ایران و سقوط آشور»، رابرت س. وویچیوسکی[۱۴] به نقش ماد در سقوط آشور پرداخته است. وی بر آن است که: «جریان نبرد میان ائتلاف مادی-بابلی با آشور، به روشنی نشان داد که ماد، فعال‌ترین شرکت‌کننده این جنگ‌ها بوده است. مادی‌ها ارتش قدرتمندی داشتند و قادر بودند برای مدتی طولانی حملات خود را ادامه دهند؛ این واقعیت، حکایت از آن دارد که سرزمین آن‌ها دارای یک نظام حکومتی متمرکز بوده است.» نویسنده بر آن است که، کمرنگ جلوه دادن نقش ماد در سقوط آشور، به سبب اقدامات غرض‌ورزانه بابلی‌ها در این زمینه است.(ص۳۱۴)

«ظهور و سقوط ماد» به قلم اینا مدودسکایا[۱۵]، عنوان فصل(مقاله) نهم کتاب است. برخی از نکات مهمی که در اینجا به بحث گرفته شده‌اند عبارت‌اند از بازنگری در مطالب ارایه شده از هرودت در باب تشکیل ماد، مبالغه منابع قدیمی در باب نقش سکاها در آسیای متقدم پیش از سقوط آشور، برجسته کردن نقش ماد در سقوط آشور با تحلیلی متفاوت از منابع بابلی. مدودسکایا به درستی معترض مطالب هرودت در باب سلطه سکاها بر مادی‌ها در دوره تفوق های نظامی مادی‌ها شده است. «اگر آن دوره ۲۸ ساله تفوق سکاها را پیش از سال ۶۲۱ ق.م یا بعدتر جای دهیم، آنگاه قبول این امر بسیار سخت است که ماد تحت فرمان سکاها توانسته باشد سیاست مستقلش را دنبال کند یا به توسعه‌ی نظامی خود در چنین مقیاس وسیعی ادامه دهد. ماد قبل از سال ۶۱۲ ق.م نه تنها اورارتو، بلکه همچنین پارس و مانا را فتح کرده بود. عقلانی نیست مادی‌ها پیش از آن‌که پشت جبهه خود را از وجود متحد وفادار آشور (سکاها) پاک کنند، روانه‌ی نبرد با آشوری‌ها شده باشند.»(ص۳۳۲) مدودسکایا بر آن است که استواگس با وظیفه دشوار بنای یک دولت مواجه شد اما به سبب ساختار سیاسی و قدرت خرده اشراف و مزایایی که آنها در ساختار غیرمتمرکز سیاسی برخوردار بودند، نتوانست این مهم را به سرانجام برساند و به دست کورش و با خیانت مادی‌ها به زیر کشیده شد. وی در جواب به این سوال که آیا پادشاهی ماد به راستی دچار فروپاشی شد؟ از نوعی کودتای سلطنتی در درون دولت سخن به میان آورده- دولتی که پارس بخشی از آن به شمار می‌رفت.(ص۳۳۷) «آیا پادشاهی هخامنشی، مرحله‌ای جدید از تحول امپراتوری مادی-هخامنشی بود؟ پاسخ می‌تواند هم مثبت باشد و هم منفی. دولت پارسی همانند پادشاهی مادی، به یک قدرت جهانی مبدل شد اما هنوز اسیر روابط قبیله‌ای کهن بود.»(ص۳۳۹) «اما برخلاف دولت ماد، هخامنشیان موفق شدند تشکیلاتی به منظور جلوگیری از روند فروپاشی امپراتوریشان ایجاد کنند، اما تمامی تلاش‌ها و منابعشان، متوجه حفظ این ماشین نگهدارنده شد. آن‌ها توانستند برای بیش از یک سده، به این روند ادامه دهند. اما این دولت در زمان پادشاهان متاخر هخامنشی، دیگر دارای یک ساختار متمرکز نبود.»(ص۳۴۰)

«مادی‌ها از چشم اندازی آشوری» به قلم کارن رادنر[۱۶]، عنوان فصل(مقاله) دهم است. نویسنده در اینجا از نگاه آشوری‌ها به مادی‌ها نگاه کرده و مابقی منابع کلاسیک را کنار گذاشته است. وی یک مشکل اساسی را در این میان برجسته کرده است: «ما نمی‌دانیم در منابع آشوری دقیقا چگونه از عنوان مادی برای مناطق و مردمان استفاده می‌شده است؛ مادی، عنوانی است قومی؟ زبانی؟ دینی؟ اقتصادی؟ یا سیاسی؟… ما تنها می‌توانیم از این حقیقت مطمین باشیم که در طی قرون، اصطلاح سرزمین مادی‌ها به منطقه‌ای که معنای آشکار جغرافیایی دارد اشاره نمی‌کند.»(ص۳۴۹) رادنر پس از ارایه شواهد فراون در باب نحوه نگرش آشوری‌ها به مادی‌ها، تحلیلی جالب ارایه می‌دهد: «این واقعیت که ارتش آشور توانست بدون برخورد با مانعی جدی از سوی مراکز قدرت محلی، به قلمرو شرق دور نفوذ کند (حال آن‌که بیست سال بعد، در مقابل نیروهای سارگن مقاومت قابل توجهی از خود نشان دادند)، حاکی از آن است که نه‌تنها نشانی از وجود یک دولت سرزمینی در آن‌جا وجود نداشته است بلکه حتی هیچ حس وحدت قابل ملاحظه‌ای در آن زمان در میان ساکنان قلمروهای شرقی موجود نبوده است.»(ص۳۶۸) وی بر آن است آشوری‌ها برخی مواقع از مادی‌ها با عنوان اعراب شرق (به سبب تخصص آن‌ها در استفاده از شترهای باکتریایی در بازرگانی) و یا دزدها یاد کرده‌اند که در کوه‌ها و بیابان‌ها پرسه می‌زده‌اند.(ص۳۸۲) وی در پایان نتیجه‌گیری کرده که «منابع آشوری هرگز به شکلی دقیق و صریح نمی‌گویند که از نظر آ‌ن‌ها، چه ویژگی‌هایی موجب می‌شود فردی را مادی بدانند. عناصر سازنده هویت، که می‌توانست از سوی آشوری‌ها به مادی‌ها نسبت داده شود، عبارت بودند از سازمان سیاسی، زبان، سبک زندگی، فرهنگ مادی یا دین… برخلاف حکومت‌هایی مانند مانا، عیلام و اورارتو، متون موجود هیچ‌گاه اشاره‌ای به وجود روحیه یا حس اتحاد ملی در میان مادی‌ها ندارند.»(ص۴۰۰)

فصل(مقاله) یازدهم به «برآمدن و برافتادن ماد» از ماریو لیوارنی[۱۷] اختصاص یافته است. وی مادی‌ها را در چند قاب به تصویر کشیده شده، مورد بررسی قرار داده است: منابع کلاسیک، تحقیقات باستان شناختی و منابع آشوری و بابلی. به نظر لیوارنی « بدیهی است که اطلاعات منابع کلاسیک، که غیرمستقیم و متاخر هستند، ممکن است به آسانی تحت تاثیر عوامل تحریف کننده (هم در ارتباط با ماهیت خود اطلاعات و هم مفاهیم تاریخ نگارانه مرسوم در دنیای یونانی) قرار گرفته باشند. به عقیده من، دو گونه تحریف وجود دارد: یکی مربوط به ساختار سیاسی دولت ماد و دیگری در ارتباط با زمان شکوفایی این دولت.»(ص۴۲۵) وی دوره شکوفایی مادی‌ها را که در متون کلاسیک به آن پرداخته شده است متاثر از نظریه توالی امپراتوری‌ها که به موجب آن امپراتوری‌ها باید به موقع و یکی پس از دیگری در یک توالی منظم ظاهر بشوند، دانسته و از آن‌جایی که چنین جای افتاده بود که مادی‌ها آشوری‌ها را برانداخته و خود به دست پارسی‌ها برافتاند،‌ از این رو آن‌ها را باید یک امپراتوری به شمار آورد. از سوی دیگر منابع کلاسیک به دلیل تصورشان از ساختار سیاسی و اداری امپراتوری هخامنشی، چنین نگرشی را نیز به مادی‌ها تعمیم می داده اند- طرفه آن‌که آن‌ها از منظر پارسی‌ها به مادی‌ها نگاه می‌کرده‌اند.(ص۴۲۵) لیوارنی سعی دارد با بازنگری در نظریه هلین سانچیزی ویردنبوخ در باب تردید در ماهیت امپراتوری ساختار سیاسی مادی‌ها و همچنین ارزش داده‌های هرودت در باب مادی‌ها، تعدیل‌هایی صورت بدهد. وی تاریخ ماد را به چند مقطع تقسیم می‌کند: الف) مرحله اول، حدود ۶۷۰-۷۵۰ ق.م مرحله پیشاشکل‌گیری!؟؛ ب) مرحله دوم ۶۱۰-۶۷۰ ق.م حکومت‌های ثانویه!؟؛ ج) مرحله سوم، حدود ۵۵۰-۶۱۰ ق.م خوانسالاران پراکنده یا امپراتوری شبانی؟ «این تصور که دو قدرت فاتح بابل و ماد، قلمروی آشور را میان خود تقسیم کردند، کاملا اشتباه است. مادی­ها عمل ناشایست ویرانی و غارت را عهده¬دار شدند، حال آنکه بابلی­ها نقش ترمیم­کنندگان را برعهده گرفتند. تقریبا تمام قلمرو آشور به بابل رسید و سهم مادی­ها زاگرسی شد که از مدت­ها قبل آشور آن را از دست داده بود.»(ص۴۳۹) «مسائلی این اندازه گیج‌کننده و متناقض، تفسیری کاملا واضح و منطقی دارد. حکومت‌های ثانویه¬ی مادی‌های پیرامون امپراتوری آشور و عمدتا در نتیجه کارکرد امپراتوری آشور، شکل گرفته بودند. از یک سو قبایل ساکن زاگرس، از زمان‌های بسیار دور، از حملات مکرر امپراتوری آشور که سبب ویرانی و غارت بود در رنج بودند. اما از سوی دیگر، همجواری با امپراتوری آشور سبب تحول قابل ملاحظه‌ای در امور نظامی و سیاسی این قبایل و نیز تحول در اقتصاد آن‌ها (در شکل بازرگانی و تولید اقلام با ارزش استراتژیک) شد. جوامع ساکن زاگرس، از این جهت که وجود آن‌ها کاملا وابسته به روابطشان با امپراتوری آشور بود، در معنای واقعی کلمه حکومت‌های ثانویه بودند. هنگامی که این قبایل خشمگین گرفتند به عمر امپراتوری مهاجم آشور خاتمه دهند، همزمان با تکوین این کار، تکوین سیاسی خود را نیز متوقف کردند و به مرحله‌ی گله داری قبیله‌ای بازگشتند.»(ص۴۴۴)  لیوارنی در پرتو مطالبی که ارایه داده است به یک بازنگری اساسی در محتوای متون کلاسیک یونانی بالاخص هرودت و کسنفن می‌پردازد و مدعی است که «داستانهای نقل شده توسط مورخان کلاسیک، از ویژگی‌هایی سخن می‌گویند که مشخصه‌ی خوانسالاران است و نه دولت‌ها؛ این ویژگی‌ها عبارت‌اند از: جنگ و شکار، مهمان نوازی تبادل هدایا، ازدواج درون قبیله‌ای و اتحاد، خشونت و انتقام، جوانمردی و شجاعت، ضیافت و ولخرجی متظاهرانه.»(ص۴۴۴) لیوارنی یکی از دقایق جای افتاده در باب مادی‌ها را نیز بازنگری می‌کند: میراث بری هخامنشیان از مادی‌ها! وی بعد از ذکر مقدماتی چند مدعی می‌شود که «پارس وارث عیلام است و نه ماد.» عیلام دارای سنت دیوانی متمرکز و بایگانی رسمی بوده. و در واقع «در بازسازی یونانی از توالی امپراتوری‌ها، نقشی را به ماد نسبت داده‌اند که به عیلام تعلق داشت.»(ص ۴۴۷) «یک ارزیابی بی‌طرفانه از داده‌های موجود ما را متقاعد می‌سازد که در دوره زمانی ۵۵۰-۶۱۰ ق.م، سنت امپراتوری‌ها توسط بابل و انشان/پارس حفظ شد و این در حالی بود که زاگرس تحت تفوق ماد به مرحله خوانسالاران قبیله‌ای بی سواد و فاقد ابزار اداری بازگشت، آن‌هم در زمانی که مدت زیادی از تخلیه دژها و بناهای آیینی دوره پیشین در راستای نظم اجتماعی و سیاسی جدید نگذشته بود. نقطه¬ی عطف، از یک روند رو به جلوی دولت سازی به سمت یک روند قبیله‌گرایی مجدد، آشکارا نابودی امپراتوری آشور بود… برای من روشن است که نخبگان مادی (که در املاک اربابی در امتداد مسیرهای بازرگانی زندگی می کردند) از روابط خود با آشور راضی بودند، زیرا ثروت و قدرت بیشتری برایشان به ارمغان می‌آورد؛ حال آنکه گله‌دارانی که در دهکده‌ها و آبادی‌ها مرتفع زندگی می‌کردند، از تاثیرات منفی حملات مکرر امپراتوری تهاجمی و جنگ‌طلب دشت‌های بین النهرین در رنج بودند… خشم شدید کوه نشینان منجر به نابودی امپراتوری آشور شد و این امر فضای آزاد و مستقلی را به مدت ۵۰ سال برای ارتفاعات زاگرس به ارمغان آورد.»(۴۴۸-۴۴۹) وی معتقد است چنین انقلابی تاثیر خود را بر سنت ایرانی به جای گذاشته است و نمود آن را می‌توان در داستان ضحاک و ارتباط کُردهایی که خود را از نوادگان مادها می‌دانند، با این داستان مشاهده کرد.

«گسترش قلمرو امپراتوری ماد به سمت غرب: بررسی مجدد» عنوان فصل(مقاله) دوازدهم کتاب است که به قلم رابرت رولینگر[۱۸] فراهم آمده است. وی با تکیه بر اینکه ماهیت امپراتوری داشتن ماد تاحدودی توسط برخی از محققین به چالش کشیده شده،  و تردید در باب گستره سرزمینی ماد بعد و قبل از سقوط آشور، وضعیت واسالی مفروض در باب پارسی‌های اولیه نسبت به مادی‌ها را نادرست دانسته است.(ص۴۶۲) وی مناطقی که ادعا می شود که مادی‌ها بعد از سقوط آشور بر آن‌ها سیطره یافته‌اند را به دو قسمت تقسیم کرده است: بین‌النهرین شمالی و سوریه، قلمروی ماد به سوی هالیس. وی در باب بین‌النهرین شمالی و سوریه چنین نتیجه‌گیری کرده است که: « سوریه از سال ۶۱۰ ق.م تحت نظارت کامل بابل بوده است.» و فرات علیا و نواحی به سوی کیلیکیه نیز تحت نفوذ بابل بوده است.(ص۴۹۲) در زمینه تسلط یافتن مادی‌ها بر گستره غربی‌شان تا رود هالیس که به استناد گزارش هرودت- که درک غلطی از جغرافیای هالیس داشته- از مرز غربی مادی‌ها و داستان پیشگویی کسوف غیرقابل باوری است، مبتنی بوده و قابل قبول نیست.(ص۵۱۰) و مرز بودن هالیس برای مادی‌ها از جانب غربی را از افزوده‌های بعدی به تاریخ ماد می‌داند.(ص۵۲۲)

جان کورتیس[۱۹] در فصل (مقاله)سیزدهم با عنوان «سرزمین اصلی آشور در دوره¬ی زمانی ۵۳۹-۶۱۲ ق.م»، به بررسی وضعیت سیاسی و اقصادی آشور در دوره‌ی میان فروپاشی مراکز اصلی قدرت آن تا جذب منطقه در قلمرو هخامنشی که با فتح بابل به سال ۵۳۹ ق.م شروع می‌شود پرداخته است. وی با مطالعه منابع بابلی و تحقیقات باستانشاختی در باب شهرهای مهمی از قبیل نمرود، نینوا، خُرس آباد، شهر آشور، و دیگر مراکز آشوری، بر آن است که تخریب گسترده‌ای در این مناطق در جریان حمله به آشور در سال ۶۱۲/۶۱۴ ق.م صورت گرفته است. وی از سوی دیگر چنین نتیجه‌گیری می‌کند که «کوچک‌ترین نشانه¬ی باستانشناسی از یک حضور مادی در آشور بعد از ۶۱۲ ق.م وجود ندارد.»(ص۵۶۱). کورتیس اگر چه ادعای سلطه مادی‌ها بر اربیل را به استناد نظرات برخی از محقین از قبیل: دیاکونف و شواهدی از کتیبه بیستون، موجه می‌داند، اما این تصور که مادی‌ها بعد از ۶۱۲ ق.م بر حران تسلط داشته‌اند را نمی‌پذیرد(ص۵۶۴) وی همچنین مساله کم و کیف سطله بابل و ماد بعد از ۶۱۲ ق.م بر برخی از مناطق آشوری نظیر آشور، کرکوک و… را همچنان گشوده باز می‌گذارد: «به نظر می‌رسد هیچ یک از این دو قدرت، سلطه‌ای واقعی بر این ناحیه اعمال نکردند و آشور به مدت چند سده در یک وضعیت فقر و عقب ماندگی باقی ماند.»(ص۵۶۷)

فصل(مقاله) چهاردهم با قلم مایکل روف[۲۰] عنوان «دوره تاریک ماد» را دارد و تاکیدی بر این موضوع است که موارد بسیاری در امپراتوری هخامنشی وجود دارد که باید خاستگاه آن‌ها را در آشور جست- اما از کانال مادی. هنر و معماری، نقش خواجه ها در دربار، شیوه‌های اداره امور در مرکز و ایالت‌ها، شبک راه ها و پیک‌ها از جمله این موارد  هستند.(۵۷۷) نویسنده بر آن است که نقش مادی‌ها در این انتقال بسیار چشم‌گیر بوده است، بالاخص در زمینه معماری و هنر یادمانی (ص۵۸۲) اگرچه وی بر تحقیقاتی که گور صخره‌های زاگرس را متعلق به اواخر دوره هخامنشی و یا حتی پساهخامنشی می‌داند- و نه مادی- صحه می‌گذارد.(ص ۵۸۹)  اما معتقد است که«سخت بتوان باور کرد که حاکمان مادی با منابعی که در نتیجه فتوحات به دست آوردند، به ساخت کاخ‌ها و استحکامات اقدام نکرده باشند و پیروزی‌ها و قدرتشان را در آثار هنری مجلل جشن نگرفته باشند.»(۵۹۳)

جولین رید[۲۱] در فصل(مقاله) پانزدهم «چرا مادی‌ها به آشور حمله کردند»، در آغاز مدعی شده که اصطلاح ماد یک اصطلاح زبانشناسی بوده و آشوریان با آن مردمانی را مورد خطاب قرار می‌داده که به یکی از زبان‌های هند و اروپایی صحبت می‌کرده‌اند. «اما این اصطلح محتملا معانی ثانویه‌ای پیدا کرد تا: الف) دیگر مردمان را که با گویشوران اصلی مادی مستقیما در پیوند بودند و یا ب) مردمانی که در همان منطقه، سبکی زندگی مشابهه با مادی‌ها داشتند، ج) و سرانجام مردمانی که به (سبب منافع و مزایا) هویتشان را مادی تعریف کردند، توصیف کنند.»(ص۶۱۰) وی سپس با بررسی احتمالاتی که حمله مادی‌ها به آشور را توجیه می‌کند به این نتیجه می‌رسد که «درگیری‌های مادی‌ها با آشور در طی سال‌های ۱۰-۶۱۵ ق.م، از نظر ماهیت، به هجوم گوتی‌ها بیتشرین شباهت را داشته باشد: آن‌ها آمدند و رفتند. این کاملا منطقی به نظر می‌رسد، زیرا دشوار بتوان تصور کرد مادی‌های فلات توانسته باشند بر چنین مکان بیگانه‌ای (یعنی سرزمین اصلی آشور) جز از طریق کشاورزی حکومت یا آن را حفظ کنند و این کار برای یک حاکم محلی ناممکن بود. تنها استان‌های آشوری که نسبتا برای گسترش قلمر دولت ماد مناسب می‌نمودند، آن‌هایی بودند که در داخل زاگرس قرار داشتند (مانند مزموا) و نیز شاید ولایات توشخن و شوپریی در نزدیکی دجله علیا. از این موارد که بگذریم، ترکیه محیط به مراتب آشناتر و هدف بسیار جذاب‌تری بود. مادی‌ها این تصویر ذهنی را که نقشه‌های امروزی برای ما ایجاد کرده‌اند و بر مبنای آن، یک امپراتوری ظاهرا طویل و کم عرض از همدان تا هالیس را صاحب بودند، نداشتند… » (ص۶۲۶). «منطقا باید نتیجه بگیریم که مادی‌ها در دوره‌ی زمانی ۱۰-۶۱۵ ق.م سرزمین اصلی آشور را صرفا به عنوان یک دشمن قدیمی و به مثابه یک مخزن طلا می‌نگریستند و از این که بگذریم هیچ علاقه‌ای به آن نشان نمی‌داند.» (ص۶۲۸). «یک فرآیند مستمر در سراسر شرق نزدیک باستان قابل مشاهده است که بر اساس آن، زبان‌های دارای تحرک بیشتر و بنابراین گروه‌های انعطاف‌پذیرتر، از طریق غلبه، تصرف، نفوذ، یا ازدواج میان گروه‌های مختلف، جایگزین زبان‌هایی می‌شدند که پیش­تر به آن‌ها صحبت می‌شد. از این رو اکثر ساکنان باریکه¬ی وسیع سرزمین یاغی زاگرس (که فلات ایران را از سرزمین اصلی آشور جدا می‌کند) امروزه به جای زبان حوری و یا دیگر زبان‌هایی که پیش­تر در آن‌جا وجود داشت، به گویش‌های گوناگون زبان کُردی صحبت می‌کنند. این ممکن و حتی محتمل است که مردمان شبان فلات ( که به زبان مادی با یکی از زبان‌های ایرانی خویشاوند با نیای کُردی تکلم می‌کردند) پیش و همچنین پس از دوره نو آشوری، در جوامع واقع در زاگرس نفوذ کرده و تاثیر نهاده باشند. استان‌های کوهستانی مانند مزموا به همان اندازه سده‌ی نوزدهم میلادی، آسیب‌پذیر بودند. این مردمان با مادی‌ها مشترکات بیشتری داشته‌اند و تا با بابلی‌ها. امروزه در منطقه‌ی تپه‌ماهوری آشور و حتی در برخی از دشت‌ها زبان عمده و اصلی، کُردی است. سرانجام آن‌ها صاحب این منطقه شدند.»(۶۳۰-۶۲۹)

«ملاحظاتی در مورد مسئله‌ی امپراتوری ماد، بر پایه‌ی منابع مادی»، به قلم میشائیل یورسا[۲۲]، عنوان فصل(مقاله) شانزدهم کتاب است. نویسنده با استناد به تحقیقات و منابع ای که سلطه بابل را بر گستره وسیعی از قلمرو آشور بعد از ۶۱۲ ق.م تایید می‌کنند حدود و گستره امپراتوری (مفروض؟!!) مادی را تضعیف می‌کند. از سوی دیگر وی به دنبال به دست دادن مجرای دیگری برای انتقال سنت‌های آشوری در زمینه‌هایی غیر از معماری و هنر، نظیر ساختار اداری و سیاسی، به امپراتوری هخامنشی است: بابلی و احتمالا نوعیلامی.(ص۶۴۵) وی که منابع بابلی را مورد بررسی قرار داده است به این نتیجه رسیده که «اطلاعات و داده‌های بابلی، از نظریه‌ی وجود یک امپراتوری مادی، که سنت‌های حکومتی و اداری آشوری را به هخامنشیان منتقل کرده باشد، پشتیبانی نمی‌کند.»(ص۶۵۶) وی همچنین اگر چه منکر برخی انتقال‌های فرهنگی آشوری از طریق ماد به هخامنشیان نمی‌شود، اما ضرورت وجود یک امپراتوری منسجم مادی برای این انتقال را نمی‌پذیرد.

سیمو پارپولا[۲۳]، در فصلی(مقاله‌) با عنوان «ساکاس، هند، گبریاس و دربار سلطنتی مادی: کورپدیای کسنفن از دریچه‌ی چشمان یک آشورشناس»، برخی مطالب مبهم در کتاب کسنفن را مورد تحقیق قرار داده و از آن به عنوان یک منبع ارزشمند دفاع کرده است. وی به استناد منابع آشوری ساکاس که ساقی آستواگس بوده و کورش به وی معرفی شده، را یک وام واژه آرامی می‌داند، و نه اسم خاص. (ص ۶۶۹) دیگر آنکه آن «هند»ی را که کسنفن بارها از آن سخن رانده است، همان اندیی[۲۴] است در جنوب‌شرق دریاچه ارومیه(ص۶۷۳)  و گبریاس را که اولین حاکم از طرف کورش بر بابل بوده و در فتح شهر به وی مدد رسانده را، فردی بابلی می‌داند، نه ایرانی.(ص۶۷۹)

«مادی‌ها و مفهوم توالی امپراتوری‌ها در عهد باستان»، که عنوان فصل(مقاله) هجدهم است، از تحقیقات مدقن یوزف ویزه‌هوفر [۲۵] در شمار می‌آید. وی با طرح این نگرش که مادی‌ها هم در کتاب دانیال و هم در سنت یونانی-رومی، در الگوی توالی امپراتوری‌ها قرار گرفته‌اند، بیان آن در تاریخ نگاری یونانی و رومی واضح اما در کتاب دانیال مبهم و آشفته می‌داند. وی هخامنشیان را متولی ایده توالی سه پادشاهی نمی‌داند که از آشور شروع شده و با ماد به هخامنشیان می‌رسد، بلکه هرودت و سپس کتزیاس را از بانیان آن می‌داند.(ص۷۰۲) ویزه‌هوفر بیان داشته که این الگو در دوره سلوکی به توالی چهار پادشاهی تبدیل شده (ص۷۰۳) و در زمان رومی‌ها به پنج پادشاهی (ص۷۰۴). اما در سنت یهودی به جای آشور در این توالی، بابل گنجانده شده است. (ص۷۰۵)

در فصل(مقاله)بعدی آنتونیو پاناینو[۲۶]، شخصیت‌سازی دیوکس و نگرش اخلاقی و فرهنگی هرودت در باب دربار مادی، را متاثر از سنت های هخامنشی می‌داند.

«یک نیایشگاه مادی در بیت-ایشتر» از کارن رادنر عنوان فصل(مقاله) نوزدهم کتاب است. کارن رادنر[۲۷]، موضع بیت-ایشتر را در منطقه روانسر کنونی تعیین کرده است.(ص۷۶۲)

در فصل (مقاله)آخر(بیستم) با عنوان «ملاحظاتی درباره‌ی مادی‌ها و امپراتوری آنها: از ارمیا (۲۵:۲۵) تا هرودت (۱۳۴. ۱)»، متیو واترز[۲۸] مدعی است که «یونانی‌هایی که در سده پنجم و چهارم قبل از میلاد می‌نوشتند، گذشته را بر اساس فهم (اشتباه) از دوره‌ی معاصر خود بازسازی می‌کردند.»(ص۷۷۲)

__________________

[۱]. Levine, L. D

[۲]. Kirruri

[۳]. Zamua

[۴]. Namri

[۵]. khalman

[۶]. Ellipi

[۷]. Parsua

[۸]. kharkhar

[۹]. Reade, J. E

[۱۰]. Zadok, Ran

[۱۱]. Radner, K

[۱۲]. Curtis, J

[۱۳]. Liverani, M

[۱۴]. Wojcikowski, R. S

[۱۵]. Medvedskaya, I

[۱۶]‌. Radner, k

[۱۷]. Liverani, Mario

[۱۸]. Rollinger, R

[۱۹]. Curtis, John

[۲۰]. Roaf, M

[۲۱]. Reade, J

[۲۲]. Jursa, Michael

[۲۳]. Patpola, Simo

[۲۴]. Andia

[۲۵] . Wiesehofer, Josef

[۲۶]. Panaino, Antonio

[۲۷]. Radner, Karen

[۲۸]. Waters, M

 هر نوع بازنشر این متن با ذکر منبع «سایت خانه کتاب کردی” مجاز است.

درباره‌ی خانه کتاب کُردی

همچنین ببینید

تجلیل از «حسن گوران» محقق، مولف و ناشر پیشکسوت کردستانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *