خانه / اخبار و رویدادها / «مسافران مرگ» و بهانەای برای نوشتن

«مسافران مرگ» و بهانەای برای نوشتن

شناسنامه کتاب: مسافران مرگ، خاطرات بازماندگان انفال و شماری از شاهدان عرب و یکی از جلادان هولوکاست کوردها، نویسنده: عارف کریم قربانی، مترجم: مرتضی مرادی، نشر ماهتاب غرب، ۱۳۹۸.

آکو جلیلیان 

“مسافران مرگ”و بهانەای برای نوشتن

هر کس کوردی بلد باشد شانس حضور در این ماراتن مرگ را دارد…

نوشتن گاها هیچ دلیلی نمی‌خواهد، گاه ضرورتی ندارد که گفتەای؛ رویدادی؛ دغدغەای … شما را وادار بە نوشتن کند، اما انسان هدفمند و کسانی که تا دردی نداشتە باشند و ضرورتی را تشخیص ندهند دست به قلم نمی‌شوند و چه بسا نوشتارشان ماندگاریی دیرپای داشتە باشد.

ضرورت، تشخیص درست، روشنگری و هدایت افکار عمومی جامعه بە سمت معضلات و ناهنجاریهای جامعه و ارایەی راهکارهای کاربردی یکی از ارکان‌های نویسندگی است و کسانی‌ در این مقوله موفقیتی بدست می‌ٱورند که قواعد فوق را سرلوحەی کاری خود قرار دهند.

روی سخن بنده بیشتر با نسل جوان و صاحب اندیشە است کە می‌توانند روشنگران راه آزادی و انسانیت باشند.

بی تعارف می‌گویم نسل ما (آن طیفی که خود را نویسنده و فعال فرهنگی و … می‌نامد) نسلی تنبل و بی‌فکر بودیم اما از شما می‌خواهم اینچنین نباشید و راه غلط ما را ادامە ندهید…

درست در بدو بلوغ فکری ما اتفاقات بسیار تاثیرگذاری روی داد که حتی نتوانستیم آن اتفاقات را تحلیل کنیم؛ فروپاشی قطب کمونیست، انتقال قدرت از سلطنت پادشاهی به جمهوری اسلامی، هشت سال جنگ دیوانەوار و مخرب، دوران پس از جنگ و ….

نسل ما نخواست و نتوانست از این اتفاقات درسی بگیرد، مطلبی بنویسد و یا تجربەای کسب کند، در حالی کە سایرین از این اتفاقات بیشترین بهره را بردند، جنگ درست بیخ گوشمان بود، بهتر بگویم روی سفرەی ما بشقابها با پوکەی تفنگ مزین شدە بود، مرمی گلوله گردن آویز ما بود اما نتوانستیم یا نخواستند بیش از این کنجکاوی کنیم کە چرا جنگ!؟

بگذریم ….

 چند صباحی است کە مجموعەای چهار جلدی با عنوان “مسافران مرگ” که ترجمانی از کتاب “شایەتحاڵەکانی ئەنفال” بە قلم عارف قربانی و مترجمی آقای مرتضی مرادی (#ئارما) روانەی بازار کتاب شده است.

واقعەی “انفال” که بە نظر من می‌توانست نقطەی عطفی برای نیل به آرزوهای دست‌نیافتنی ملتی ستمدیده و صد البتە ستم‌پذیر باشد. اینکە می‌گویم ظلم پذیر و بە زانو دراورده شده و همیشه تسلیم، به هیچ وجهە توهین نیست، بلکه واقعیتی است که  همیشه آنرا نفی کردەایم. ما خود را پشت جملاتی به مراتب توهین‌آمیزتر پنهان کردەایم، کوردهای شجاع، مرزداران بی‌باک، …. از کدام شجاعت سخن می‌رانیم؟ تا دهن باز می‌کنیم که نکتەای را گوشزد کنیم فی‌الفور: کوردها همە نوع مرگ را تجربە کردەاند …. اما هیچگاه از ترس نمردەاند!!!!!

جملەای فانتزی، بدرد نخور، بی‌مایه و محتوا که حالت همان قاقالیلی برای کودکان است.

از بد حادثە ملت ما بارها و بارها از “ترس” مردە است، این را می‌توان در گفتەهای مسافران مرگ با گوشت و خون حس کرد و نیازی هم به دلیل و برهان ندارد. وقتی سرگذشت “گەلاوێژ ئادەم کەریم” زنی که با خانوادەاش از بمباران شیمایی حلبچه جان بدر می‌برد و پس از کلی فراز و نشیب و بدبختی بە امید عفو عمومی از اردوگاه پاوه  راهی سفر مرگ می‌شود را می‌خواندم حس عجیبی سرتاپای وجودم ر لبریز می‌کرد، او با دقت یک رمان‌نویس چیرەدست زوایای پیدا و پنهان سفر مرگبار خود را بیان می‌کند و نهایتا آنجا که می‌گوید: مادر شوهرم می‌خواست جنازەی اکرم (شوهر گەلاوێژ و جگرگوشەی این پیرزن) را بخورد تا مبادا جنازەی اکرم خوراک سگهای سیاه شود…

ای کاش بجای آنکه قلب‌مان از ماجرا ترکیدە شود، فکرمان منفجر شود و بجای همدردی همفکری کنیم کە چرا چنین زندگی خفت‌باری را به مرگ ترجیح می‌دادەاند؟ چرا اکثریت زندانیان نۆگرەسەلمان و تۆپزاوا به حال مردگان این اردوگاهها غبطە می‌خورند کە راحت شدند اما دعا می‌کنند کە وقتی جلادان می‌آیند نام آنها در میان لیست مرگ نباشد! چرا؟ چرا با وجود آنکه می‌دانستند که اکثرشان می‌میرند حاضر به قیام یا اعتراض نشدند؟ مگر تعداد جلادان بیشتر از مسافران مرگ است؟

از من بپرسید می‌گویم دلیلش “ترس” است، ترس و ترس و ترس. و ما همچنان می‌ترسیم، همچنان کرنش می‌کنیم و تا این عادت زشت را ترک نکنیم یک هیچِ کمتر از هیچیم.

در جاهایی از کتاب نویسنده با حسی کنجکاوانە و با شماطت از مصاحبه شوندەاش می‌پرسد: آن وقت شما چکار کردید؟ چرا کاری نکردید؟ و مصاحبە شوندگان با استیصال تمام می‌گویند: چکار می‌توانستیم بکنیم؟؟

شبیه این پاسخها و پرسشها در متن کتاب بسیار است و نیک پیداست که عارف قربانی و به طبع آن مترجم اثر با زبان بی‌زبانی به من و شمای مخاطب می‌فهماند که:

انفال را از یک تیتر خبری بیرون بیاورید و از منظر یک پدیدەی شوم اجتماعی به آن بنگرید، برای انفال شدگان همدردی کردن بی‌فایدە است به حال خودمان که بە انحنإ مختلف انفال می‌شویم چارەای بیاندیشید،

مگر نە اینست که یکی از ارکان تشکیل اسرائیل مسئلەی هولوکاست بود؟ چرا ما نتوانستیم؟!

اگر از من بپرسد می‌گویم: بی‌فکر بودیم، ترسو بودیم، در پی منافع شخصی بودیم.

ملت ما از حسرت خوردن لذت می‌برد و آن را سندی برای افتخار می‌پندارد، ما هنوز هم به گذشتەی پرفراز و نشیب ملتمان می‌بالیم بدون آنکه تحلیلی برای برون‌رفت از این مسئلە داشتە باشیم، چگونە می‌توان پذیرفت کە شجاع هستیم! شجاعت را در چە چیزی می‌بینیم؟ 

 اگر اشعار کوبنده و سراسر روشنگرانەی امپراطور شعر کوردی “شێرکۆ” نبود فاجعەی انفال در سطح کلان آن حتی از یک تیتر خبری هم کمتر می‌بود.

ٱنجا کە می‌گوید:

چگونە باز گویم!؟

فریاد را مگر می‌توان باز گفت؟!

داد را مگر می‌توان نگاشت؟!

“عرعر” را چە سان می‌توان تلاوت کرد؟!

باید کە خاک باز گوید!

باید اعماق باز گویند!

باید کە مور و مار باز گویند.

اشعار: شێرکۆ بێکەس (گۆڕستانی چراکان)

تو گویی کە امپراطور تنها بازماندەی واقعی این مصیبت است که سرودهایش نجوای گنگی در میان گردباد قدرت و منفعت و جایگاه و … راه بجایی نمی‌برد، او یک ژانر است کە همە نمی‌توانند درکش کنند مگر آنانکە خود دردمند باشند،

 خودِ درد باشند….

افسوس …

اما “عارف قربانی” نە یک ژانر،  نە یک بازماندەی انفال کە یک نویسندە و روزنامەنگار بافکر و درایت است و با گردآوری خاطرات بازماندگان انفال، آن را بە یک مستند تاریخی تبدیل می‌کند. علیرغم تهدیدها و نامهربانی‌ها سعی می‌کند دیدی همە جانبه بر واقعە انفال داشتە باشد، اینست کە کتاب “مسافران مرگ” هزاران بار ارزش خواندن و عبرت گرفتن دارد.

مرکز پخش: پخش کتاب ماد، سنندج، چهارراە شهدا، شهر کتاب عزتی، طبقەی اول، تلفن: ۰۹۱۸۵۳۱۱۳۳۷

 هر نوع بازنشر این متن با ذکر منبع «سایت خانه کتاب کردی” مجاز است.

درباره‌ی خانه کتاب کُردی

همچنین ببینید

پان… رۆمانێک لە نێوان ململانێی ئەوین و ئارەزوودا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *