خانه / پێشنیاری ده‌سته‌ی نووسه‌ران / «الف/یا» رمانی در باب خوشنویسی

«الف/یا» رمانی در باب خوشنویسی

دکتر محمد رحیمیان

«نمانده بود صفحه­ای سفید و کناره کتابی که مشق ننمایم. بی­پروا و مداوم می­نوشتم. چنانچه برگی، صفحه­ای یا چیزی در دسترس نبود؛ چون جن­زدگان پنجه در هوا می­زدم و «الف» را به کرشمه و «ب» را کشیده می­نوشتم. «سین» و «شین» را رقم می­زدم و «قاف» را تاب می­دادم و «میم» و «نون» را نوازش می­کردم. سرود سمعم تنها ترنم قلم بود. ­قرار از من رمیده و شرار در دل کشیده. گفتند: گذران هوایی است و از سر به­در خواهد شد و به­در نشد. پرسیدم: چاره چیست؟ گفتند: به کار خطاطی شو و خطبه و خطابت فرو نه. پس با مضیقه معاش چه کنم؟ گفتند: واعظی خطاط باش. گفتم: به هم درنمی­گنجند …». این عبارات وصف حال «داوود آمِدی» است. خوشنویسی گمنام اما صاحب سبک و در عین­حال صاحب نظر، از دیار آمِدی (دیاربکر) یا العمادیه که حدود دویست سال پیش می­زیسته و از جملۀ منشیان میرنشین اردلان در سنندج در دوران سلطنت فتحعلی­شاه قاجار بوده است. هنرمند خطاطی که علاوه بر مهارت در سبک­های اصلی نگارش خط از قبیل نستعلیق، شکسته نستعلیق، نسخ، ثلث، و سیاق­های دیگر، از شگردها و شیوه­های خاصی در کتابت بهره­مند بوده و گویا با هر دو دست چپ و راست خط می­نوشته و هر دست هم شیوۀ خاص خود را داشته است.

الف/ یا، رمانی است به زبان کُردی و به قلم رضا علیپور، روایتی پژوهشی- تاریخی و در عین­حال خلاقانه راجع به هنر شریف خوشنویسی و شرح حال خطاطی شوریده­حال. رمانی که می­توان آن را در حوزۀ فلسفۀ هنر برای آشنایی با زیر و بم­ مشقت­ و مشتاقی­های این هنر تلقی کرد.

این رمان می­کوشد به زبانی روایی، شوق خطاطی، ظرافت فن، رنج راه و سلوک نفس هنرمند را توصیف کند و بی­تابی جان را در نگارش نقش نمودار سازد. مهم­ترین وجه هنری و روایی این رمان تجربه­پذیر نمودن انفعال روح هنرمند در برابر نقش و صورت در هنر خوشنویسی به مثابه هنری تجسمی و فرمال است.

اگر صورت­بخشی به مفاهیم انتزاعی و تجسم امرِ تجسم­ناپذیر را اساسی­ترین وجهۀ فلسفی هنر خوشنویسی قلمداد کنیم و صورت را معیار تحقق وجود بدانیم و مبنای معرفت به آن در نظر آوریم؛ رمان الف/یا توانسته است صورت امر زیبا و اَشکال انفعال نفس در برابر این صورت را در کرشمۀ قلم بنشاند و برابرنهادی برای احساس گنگ عشق در حروف بیابد و با نثری درخشان بیان کند. به عبارتی آنچه میلان کوندرا در رمان جاودانگی، تجلّی فریبندگی حرکت می­نامد در توصیف «آمدی» از اندام معشوقش تبلور می­یابد؛ چنانکه الف/یا در بازسازی شخصیت «داود آمِدی»، از زبان او، حسن صورت و اندام معشوق وی را چنین توصیف می­کند:«بهنگام خرامش قامتش به “الف” شش نقطۀ ابن­مقله شیرازی می­ماند. پاشنه­اش گویی کمانچۀ “لام” کوفی است. گیسوانش “واو” و “یا”ی طغرای مطیّر است که رسام باتمانی بر برگ سمرقندی از برای سلطان نقش زده است. دنده­هایش به سان رجی از “ر”ی ثلث و تعلیق است. چه بنگارم از خط و خالش که با زلف دوتایش هماغوش است و تو گویی سیامشق هندی است. … بالایت بلند از “الف” تا “یا” که هنرمندان به خلعت برند از استانبول تا شهر شام. حمایلت بر سینه برآمده توگویی دو “نون” دایرۀ تعلیق است».

تخیل قوی نویسنده و خلاقیت­های داستان­سازی وی در بازسازی و بازنمایی شخصیت «آمِدی»، تعارضات درونی و پیچیدگی­های عوالم یک هنرمند، ویژگی­های سبکی، نظریۀ هنری، علایق و سلایق و استقلال عمل، دوگانگی­های عرصۀ نظر و عمل، عدم اقناع هنرمند در کشاکش سودمندی یا خودبنیادی اثر هنری از جمله مسائلی است که در لایه­های روایی این رمان نهفته است.

«آمِدی» در نامه­ای به ولی­نعمت خود، ضمن بیان شداید خلق خوشنویسی و تأکید بر دشواری­های ابداع، به صورتی ظریف و زیرکانه از مسئولیت محوله مبنی بر تاریخ­نگاری امتناع می­ورزد و هنر خوشنویسی را که مأمن تجلی حقیقت است به تزویر تاریخ­سازی نمی­آلاید. «فدوی قادر به حمل اسبابی سنگین­تر از کتاب و قلم نیست. … قربانت گردم خیال نفرمایید که چنین اموری بی رنج روح حاصل می­شود؛ بسی دشوارتر از مهار اسبان سرکش است. صید “لام” و “کاف” سهل­تر از صید پرندگان رمنده نیست. … سرنوشت مرا به این دیار کشانده است و این از اسباب سعادت است که به دیوان همایونی راه یابم و در حضرت جناب والی که هم­زبان این بنده است زنار بندگی بر کمر بندم … آنچه توقیر فرموده­اید بر فدوی گران است و محال است از عهده برآیم».

مواجهۀ انتقادی با نظریۀ معناگرایی در هنر خوشنویسی که صورت امر را ابزار بیان معنی تلقی می­کند و به گونه­ای فرم را زیور معنا می­داند؛ جنبه­ای فنی در این رمان است که در حوزۀ فلسفۀ هنر قابل بحث است. نظریه­ای که ریشه­های آن به مفهوم صورت در دیدگاه ارسطو برمی­گردد. نظریه­ای که با تحول و تعدیل­هایی به دوران مدرن می­رسد: «طلبۀ مستعدی بودم. تنها چند پله با فراغت از طلبگی فاصله داشتم که به مصیبتی گرفتار آمدم. روز به روز آنچه ذهن مرا مشغول می­داشت نه محتوای کتاب و معنای آن بلکه صورت خط و شیوۀ تحریر بود؛ چنانکه هر صفحه­ای را که می­خواندم بی­آنکه ذهنم بر محتوا تمرکز نماید، عباراتش را بر صفحات متعدد می­نگاشتم». اشتغال ذهنی هنرمند خوشنویس با فرم و حظ زیبا­شناختی نهفته در صورت اثر، در گفتمان هنر خوشنویسی عمدتاً مغفول واقع شده است. به نظر نمی­رسد که یادداشت یا سندی از خود «داوود آمِدی» مبنی بر این نظریه در دست باشد اما خوانش نویسنده رمان از منابع موجود و قرائت وی از سرگذشت «آمِدی»، در بازسازی این شخصیت گمنام، تصوری صورت­گرا از این خطاط ایجاد کرده است. نکتۀ قابل توجه آن که «آمِدی» کام خود را از خلاف­آمد عادت طلبیده و سر در همین راه هم نهاده است. شخصیت دوگانه و پیچیدگی­ها و تعارضات درونی وی در قالب «داوود» که با دست چپ می­نویسد و «آمِدی» که با دست راست می­نویسد، بازنمایی شده است. دو جنبه از یک شخصیت که همواره بر سر همۀ مسائل در حال مجادله هستند.

در نقد معرفتی هنر خوشنویسی و معناگریزی، بیانات «داوود آمِدی»، تا حد شطحیات پیش می­رود: «خوشنویسی نه طریقی برای نیل به الی الله است. خوشنویسی دروازه­ای برای ادراک حقیقت جهان نیست؛ بلکه طریقی است برای گریز از آنچه به روح آدمی رخنه کند. خوشنویسی نشان می­دهد که واژه در جوهر خود بهایی ندارد، نشان می­دهد که خلائی عمیق در ژرفای سخن نهفته است و به همان نسبت هم جهان بیهوده است. من از طریق خطاطی به ذات عبارات و واژه­ها دست یافتم. از اعماق برون جَستم و در صورت و ظاهر استقرار یافتم. هیچ باوری به اعماق ندارم هرآنچه هست در صورتِ ظاهر است. هر ژرفایی را که بکاوی آن هم صورت است. بر صفحۀ سیامشق “یارب” و “ای عشق” را هی تکرار کن در نهایت اندک اندک عبارات محو می­شوند. … چندانکه دستم متمایل به تحریر صحیح حروف است به همان مقدار هم متمایل به کج و معوج نمودن آن است. هیچ نیرویی مرا از آن باز نمی­دارد که “لام” ی و “کاف”ی را برهم نریزم الا خویشتنِ من و نیرویی که به­نیروتر است. … انسان ظلمتی بی­انتهاست … ».

در بخش­هایی از این رمان نسخه­های خطی باز مانده از تراوش قلم «داوود آمِدی»، چنین توصیف شده است: «با خط شکسته نستعلیق نوشته است: خط کوفی عبادرخودپوشیده است، محجوب است، خود را در دثار و شعار درپیچیده است. برآن است که خود را مقدس بنمایاند. مشتاق شکوه است، شکوهی سلطانی، اما نحیف است، خط ثلث مذکر است به جوانی رعنا می­ماند، همواره خود را می­آراید. غنی و ظریف است. با این همه در برابر نستعلیق جبون است. مناسب سنگ مزار است. اما نستعلیق شهره فخرفروشی است. خط من یک­لاقبا است. گاه بیقرار و گاه عریان می­گذرد. مونث است. لطیف و نازک است. در ظرافت تو گویی ظرفی چینی است، با یک تلنگر می­شکند».

«با نستعلیق نوشته است: جهان را بر دو نیمه بنیاد نهاده­اند. نیمی “الف” که پاسخی است به نیمۀ دیگر. نیمی “ب” در برابر نیمۀ نخست. گرچه همطراز نیستند؛ چنانکه انحنای “ح”» بی­انتهاست. جهان چنین است فاقد قرینه­ است».

«در صفحه­ای دیگر و باز با دو خط ثلث و نستعلیق چنین تحریر نموده است: خوشنویسی سماع است. محو نمی­شود، به عطر می­ماند».  

«خوشنویسی ناتوان و خاکسار است. نَفَس­اش می­گیرد و چند مرحله پیشتر نمی­رود. برای همین است که گفته­اند”صفا” و “شأن” پایان کار است. چشمان و دست­ها از آداب مشق باز می­مانند. بناچار در جستجوی گفتار و حکایت و داستان و معناست. ضعف یا قوت خوشنویسی در آن است که برایش اهمیتی ندارد که در خدمت چیست؟ یا کیست؟ چنانکه آفتاب در این کلبه نمی­گنجد، خوشنویسی چنان است».

«قادر به تحریر نیستم. بر سطح هوا می­نویسم. آنچه بر کاغذ بنویسی محفوظ می­ماند. قصد ندارم چیزی برای ماندگاری بنویسم. بر پهنای هوای بنویس که سترده شود. برای فراموش کردن بنویس».

«به طرزی ابداعی و غریب نوشته است: حق با میرمنشی است؛ سلاحی را که سهل و آسان خون بریزد، با کدام واژه باید ستایش کرد؟ به چه طرزی باید آن را نوشت؟».

«این دو بیت بابا طاهر را در چندین جا و هر بار به شیوه­ای نوشته است. یکی از آن­ها با همان خط ابداعی خود وی است. گویا جزو مجموعۀ خطوط اسلامی نیست. همه حروف بلندتر و نازک­تر از نستعلیق است. فاصله کلمات بیشتر و بازتر است. سطور برهم تنیده­اند … مو آن بحرم که در ظرف آمدستوم/ مو آن نقطه که در حرف آمدستوم/ به هر الفی الف­قدی برآیو/ الف­قدم که در الف آمدستوم».

رمان الف/ یا با ارجاع به تاریخ شرفنامه، لب­التواریخ، تحفۀ اردلان، حدیقۀ ناصریه و تاریخ سنندجی، اشارات گذرایی  را که در این آثار به «داود آمِدی» شده است؛ نقل می­کند. همۀ این آثار به کاتب و خوشنویسی اشاره می­کنند که خائن به دیوان بوده و بر خلاف اصول دیوان­سالاری مکتوبی را به عرض شاه رسانده است و نهایتاً به تاوان این خیانت کشته شده است: «نعوذبالله آن شخص منحوس از دین برگشته بود و به آیین نصرانی گرویده بود. به درگاه امان­الله والامنزلت خیانت ورزیده بود… در سپیده دم ٢٨ جمادی­الاول ١٢٣١ تیری از غیب سینه­اش را نشانه می­رود».

هدف این یادداشت معرفی رمان الف/یا و بیان اهمیت آن در حوزۀ فلسفۀ هنر و شرح آداب خوشنویسی است. آدابی که در متن روایی اثر، به منزلتی هنری و داستانی ارتقا یافته است. الف/یا زمینه­های نظری، معرفتی و انتقادی هنر خوشنویسی را در قالب هنر روایت به داستانی خواندنی تبدیل کرده است و خوشنویسی گمنام و یک­لاقبا را به پاس هنرش به چهره­ای ماندگار تبدیل نموده است تا نشان دهد فرمانروایی بر ملک و ممالک  شکوهی دروغین و برساختۀ تاریخ است اما سلطنت هنر و هیجان، عشق و عاطفه به مثابه امر کلی “هگل”ی در هر ساحتی به جلوه­ای خود را می­نمایاند یا همچون “عالمِ” “هایدگر”ی هر لحظه در وجودی خود را مکشوف می­کند. رمانی که با بهره­گیری از فنون و تکنیک­های مدرن روایی و به شیوه­ای ابداعی، به بخشی از تاریخ هنر خوشنویسی و دیوان­سالار می­پردازد که در حجمی کوچک­تر، رمان “نام من سرخ” اُرهان پاموک را در حوزۀ رمان کُردی فرایاد می­آورد. ارهان پاموک اگر هنر نگارگری را در حوزۀ تمدن اسلامی از هرات تا استانبول در قالب حادثه و داستان نقل می­کند؛ رضا علیپور، هنر خوشنویسی و مسائل و مصایب آن را در حوزۀ میرنشین اردلان به رمان تبدیل کرده است که در حوزۀ ادبیات داستانی کردی چنین سبک و سیاقی بی­بدیل است. در این سیاق امر پژوهشی و واقعیت آشفته و بی­رمق، به کمک تخیلی قوی و قدرت داستان­پردازی، به واقعیتی داستانی تبدیل می­شود و داده­ها و نسخ بازمانده و اشارات پراکنده، خطی داستانی و منطقی پیدا می­کنند و چهره­ای کم­رنگ و شبح­گونه به یمن روایت تشخص می­یابد و هویت پیدا می­کند. هویتی که گویای بخشی از هویت خوشنویسی و نثر کُردی نیز محسوب می­شود.

گرچه در برخی از بخش­های رمان، نقل پاورقی و ذکر منابع در لحظاتی خط سیر داستان را از منطق روایی خارج می­کند و جنبه­ای پژوهشی به آن می­دهد و به اصطلاح نبض روایت اندکی بازمی­ایستد؛ اما تکثیر صدای پژوهشگر در صداها و لحن­های گوناگون، بازنویسی و جرح و تعدیل و تأویل دیدگاه­های “آمِدی”، حضور تصادف­های داستان­ساز، حلاوت بیان “داوود آمِدی”، انعکاس این شخصیت در چهرۀ یوسف راوی اصلی ماجرا، ترکیب­ هنری زمان و رویدادهای داستانی، نوسان در میان واقعیت تاریخی و واقعیت داستانی، الف/یا را به رمانی موفق تبدیل کرده است که مطالعۀ آن حظ داستانی و لذت زیباشناختی یک اثر روایی را به خواننده می­بخشد.  

منبع: علی­پور، رضا، الف/یا، کرج: مانگ، ١٣٩٨

درباره‌ی ماڵی کتێبی کوردی

همچنین ببینید

کتێبی «مژاوا» بە قەڵەمی جان دۆست وەرگێڕان کرایە سەر زمانی کوردی سۆرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *