خانه / پێشنیاری ده‌سته‌ی نووسه‌ران / در سجده‌گاه زخمِ شفقی سبز

در سجده‌گاه زخمِ شفقی سبز

در سجده‌گاه زخمِ شفقی سبز 

(دیباچه‌ای برای کتاب شناختنامه شیرکو بیکس به کوشش دکتر امید ورزنده)

به قلم عطا نهایی

نام من رؤیاست
از سرزمین افسونم
پدرم کوه و مادرم مه
من در سالی که ماهش را کشته بودند
در ماهی که هفته‌اش را
و روزی که ساعتش
در بامداد شبی که باد را حامله بود
شبی پشت خمیده از بار سنگینِ راهی دشوار
در سجده‌گاه زخمِ شفقی سبز
چونان پرتوی خونین
شمعی روشن
با فریاد پرسشی
از مادر زاده شدم.

برای من نوشتن دربارهُ زندگی و شعر شیرکو بیکس، همچون صعود از یکی از رفیع‌ترین قله‌های رشته کوه زاگرس، به همان اندازه که وسوسه برانگیز است، هراسناک هم هست؛ زیرا که زندگی او همانا شعر او و شعر او روایت رنج‌های مردمی است که لحظه لحظه‌های زندگی‌شان را در جنگ برای ماندگاری و مقاومت در برابر یورش و تهاجم قدرت‌هایی سپری کرده‌اند که قریب صد سال است سرزمین آبا و اجدادیشان را همچون گوشت قربانی میان خود تقسیم کرده و به کمتر از اِمحا و نابودیشان راضی نبوده‌اند.
شعر شیرکو رساترین فریاد زندگی است، که از قربانگاه‌های این مردم به گوش می‌رسد؛ فریادی در رثای آزادی ، عدالت و بدیهی‌ترین حقوق انسانی، و عجبا که این فریادِ به خون آلوده هرگز لحن خشم و خشونت، نفرت و خونخواهی به خود نمی‌گیرد، از مسیر اعتدال و شفقت منحرف نمی‌شود و در دامچاله‌های رادیکالیزم، ناسیونالیزمِ کور و نژادپرستی نمی‌افتد؛ زیرا که راهبر شاعرش عشق است. امید و عشق، دو خورشید تابان که همهٔ عمر مسیر سخت زندگی‌اش را روشن کرده‌اند. دو چشمهٔ جوشان که در طول سالیان درخت تنومند شعرش را سیراب کرده‌اند.

ناامیدی جمود است، صخره یخ
که هیچ چیز آن‌را نمی‌شکد.
خوش آمدی‌ای عشق مقدس
تو که در چشمانم طلوع می‌کنی
سخره‌های یخ آرام آرام می‌شکنند
آب می‌شوند.

زندگی و شعر شیرکو دو موضوع متفاوت نیستند که بشود جداگانه بدانها پرداخت. او همچون هر شاعر بزرگ دیگری شعرش را به تمام و کمال زیسته است. یا شاید بایستی بگویم که زندگیش را لحظه به لحظه سروده است. و این دویِ یکی شده تجلی رنجی هستند که نطفه آن در تاریخ ملتش بسته شده است. رنجی که همچون تقدیری محتوم در طول زندگی‌اش نتوانست از آن بگریزد. تقدیری که گویا در اولین لحظه پس از تولد، توسط مامایش، زن مسیحی همسایه، مریم نامی، به تعبیر شاعر «چون گل ختمی روییده در تاریکی، با تکه ای ذغال صلیبی بر پیشانیش رسم می‌کند. و تاج خاری بر سرش می‌گذارد. سپس همچون بره‌ای تازه‌زاد او را در آغوش غریبش می‌گیرد. به گونه‌هایش بوسه می‌زند و اولین قنداق سفر و صلیب زندگیش را به او میبخشد.»

طولی نمیکشد که این تمثیل ناتمام را زن کولی جادوگری تکمیل میکند. هنگامی که مادرش برای او تعریف می‌کند که گویا دیده است که مار دراز و سیاهی در نبود او به دور قنداق کودکش پیچیده، سرش را بر شانهٔ او گذاشته، انگار که بخواهد چیزی را در گوش او زمزمه کند. زن کولی به مدد قابهای جادوگریش این واقعه را اینگونه برایش تفسیر می‌کند: «رنج عمر آدمی را همچون جویباری از خون به دنبال خودش می‌کشاند. مار راز زبان را به او، که برگذیده‌اش است، می‌آموزد. کودکِ تو وقتی که بزرگ شود واژه‌ها را به افسون تبدیل می‌کند. رویا خودش به سراغ او می‌رود و راز یزدان را (که آگاهی است) و پیامبران را (که رسالت است) برایش تحریر می‌کند.» و این‌گونه است که پیچیدن مارِ زبان به صلیب قامت شاعر ترجیح بند رنجنامهٔ زندگیش می‌شود.

شیرکو بیکس در خردسالی پدرش را، فایق بیکس، که از شعرای مبارز و نامیِ کرد است، از دست می‌دهد. بعدها مادرش هم به علت فقر و تنگدستی شدید، ناچار به ازدواج مجدد می‌شود و او تنها می‌ماند. تنها در مواجهه با جهان پیرامونش که حریصانه قصد درک و شناختش را دارد؛ و در مواجهه با تاریخ ملتش که از لای کتاب‌های پدرش همچون کوهی بر سرش آوار می‌شود. تاریخی که به گفته خودش «با آتشی که در گلزار اَوستا می‌افتد» شروع می‌شود، «با غروب بانگ مغ‌ها و چکیدن آخرین قطرات لبخند گاتاها»؛ تاریخی که «سرمای یخبندان زمستانی است که هرگز گرمش نمی‌شود.» و دست بر قضا خودش در سردترین دوران از این تاریخ پر از ادبار زندگی کرده است. در قرن بیستم میلادی، قرنی سرشار از فاجعه، بویژه برای کردها. فجایعی که با تقسیم کردستان میان کشورهای همسایه و سعی بی‌دریغ حکومتهایشان برای سلب هویت از کردها شروع شده است. فجایعی همچون کشتارهای دسته جمعی، کوچاندن‌های اجباری، سرکوب وحشیانه خیزشهای آزادیخواهانه و قیام‌هایی که یکی پس از دیگری با شکست و ناکامی روبرو شده اند. او در جوانی و در سالهای آغازین تجربه شاعریش، با پیوستن به یکی از بزرگترین قیامهای ملتش در کردستان عراق به درون این تاریخ پرت می‌شود، تا بعدها هم خودش و هم شعرش به بخشی از آن تبدیل شوند.

شعر شیرکو محصول درک و شناخت او از زمان، مکان و جامعه ای است که بیش از هفتاد سال در آن زندگی کرده است. درک و شناختی که بیش از هر چیزی نتیجه حضور صمیمانه، فعال و مداومش در این سه حوزه است. او زمان و زمانه ای را که در آن زندگی میکند میشناسد. با گذشته و تاریخ ملتش آشنا است. میداند که در چه دوره ای از این تاریخ زندگی میکند و خواست و طلب این دوره از او و شعرش چیست. او محیط پیرامونش را هم خوب میشناسد، جغرافیایی به وسعت کردستان، که شعرش جلوه گاه همه آن چیزی است که در این سرزمین پهناور وجود دارد. هر چیزی که در آسمان و زمین این خاک است، از ابر و باد و مه و خورشید تا دشت و کوه و آب و خاک، از موجودات زنده تا اشیاي بیجان، همه و همه در شعر او ابزار بیان افکار و ذهنیاتش میشوند. در نهایت او جامعه اش را هم خوب میشناسد، جامعه ای تکه تکه شده با مردمانی پراکنده در مجمع الجزایری دور و احیانا بی ارتباط با هم. جامعه ای تحت ستم که حداقل صد سال گذشته را در مبارزه ای مداوم برای کسب حقوق ملی و انسانیشان بوده اند. او هم بخشی از این مبارزه بوده است، سالهای بسیاری از عمرش را یا در درون آن و همراه با مبارزین مسلح در کوهستان، یا در بیرون آن و در آوارگی و تبعید بسر برده است. برای همین است که شعرش بیش از هر چیزی تحت تاثیر این مبارزه، در خدمت خواستها و ارزشهای آن و واکنشی به همه آن چیزی است که که در این سالهای طولانی بر مردم و مبارزه و مقاومت آنها رفته است. به همین دلیل است که میتوان گفت شعر شیرکو بیکس در مجموع خود شعر مقاومت است. شعری که فارغ از دلالتهای موضوعی و مضمونیش نتیجه همراهی و همدلی ملی و میهنی در برابر تجاوزگری، ستمکاری، سرکوب و نسل کشی ملتی است که جر آزادی و عدالت و حقوق حقه خود چیزی نمیخواهد.

در باره شعر مقاومت، گونه های آن و مرزهایش با انواع دیگر شعر بسیار گفته و نوشته شده است که من قصد تکرار آنها را ندارم. به باور من ادبیات خلاقه در کلیت خود مقاومت است؛ مقاومت در برابر تهاجم ناهنجاریهایی که در جهان ما وجود دارد، در برابر وضع موجود و همه قدرتهای پیدا و پنهانی که جهان ما را به لبه پرتگاه کشانده اند، و شعر در خط مقدم این جبهه مقاومت و پایداری است. اما فارغ از این نظر کلی که بحث و بسط آن در حوصله این نوشتار نیست، شعر شیرکوه نمونه ای عالی و قابل تامل از این مقاومت مقدس است که با مبارزات کردها و جنبشهای ملی و آزادیخواهانه شان، نه فقط در کردستان عراق، اما بیشتر در کردستان عراق، درآمیخته و از آن مایه گرفته است. این مقاومت همزمان جنبه ها و رویکردهای گوناگونی دارد که مهمترین آنها ضد اشغالگری و ضد استبدادی است که این بخشی از ماهیت قیام کردها در طول تاریخ، بویژه تاریخ معاصر است. احساس عمومی کردها، مخصوصا در کردستان عراق، در صد سال گذشته این بوده که سرزمینشان اشغال شده است. آنها هرگز واقعیت الحاق ناخواسته و اجباری این سرزمین را به خاک عراق در سالهای پس از جنگ جهانی اول نپذیرفته اند. البته نوع نگاه و رفتار حکومتهای مرکزی هم نقش مهمی در تقویت این احساس داشته است. حکومتهای عراق هم، چه در دوران پادشاهی و چه در دوران جمهوری، با کردها نه به عنوان یک ملیت و اتنیسیته بزرگ و صاحب حق و حقوقی پذیرفته شده در قوانین بین المللی، بلکه همچون دشمن اشغالگر با آنها رفتار کرده اند. به بهانه های گوناگون آنها را سرکوب کرده، بافت جمعیتی شهرها و روستاهایشان را تغییر داده و منابع زیرزمینی سرزمینشان را به یغما برده اند. مخصوصا در دوران حکمرانی بعثیها که از هیچ جنایتی در حق آنها و سرزمینشان دریغ نکرده اند. آشکارا و در مقابل دیدگان جهانیان بارها و بارها به نسل کشی آنها پرداخته اند. شهرها و روستاهایشان را با انواع بمبهای شیمیایی و غیر شیمیاییِ نامتعارف بمباران کرده اند. دهها شهر و صدها آیادیشان را با خاک یکسان، هزاران چشمه را کور و صدها هزار از زمینهای زراعتیشان را آتش زده اند. آنها با این گونه جنایات سبعانه عملا کردستان را به زخمی بزرگ بر تن منطقه، زخمی بزرگ بر قامت انسانیت تبدیل کرده اند.
کردستان من زخم است
زخم، شاخه درخت بلوط
این زخم را به حال خودش وابگذارید
تا برگهای سبزش سایه سار آزادیم باشد.
من تنها چشمان گُر گرفته جنگلم را دارم
که از من محافظت کند
تنها جویبار خون جاری از کوهستانم را
که چراغ راهم بشود.
این زخم را به حال خودش وابگذارید
دریایم تاریک و قبله نمای گردنم شمعی کوچک
بادبان کشتیم سربند خودم است
خودم… خودم… تنها خودم
و کردستانِ تنهایم آغوش عشق مادری
همچون تاریخم کمر شکسته و چشم انتظار…

این قطعه نمونه ای از صدها قطعه ایست در شعر شیرکو که در رثای این سرزمین اشغال شده و به خون تپیده، در رثای این زخم بزرگ سروده شده است. این زخم اگرچه به دست نیروهای اشغالگر حکومت مرکزی، اما با خنجر به زهر آلوده همه قدرتهای بزرگ جهانی از چپ و راست با داعیه دروغین عدالت و آزادی است. قدرتهایی که منافع خود را در تجارت مهیبترین سلاحهای نامتعارف و به ظاهر ممنوع، بر آنچه که خودشان انسانیت عصر جدید میخوانند ترجیح میدهند. سلاحهایی که بزرگترین جنایات قرن را همچون بمباران شیمیایی حلبچه در روز ۱۶ ماه مارس سال ۱۹۸۸ رقم میزنند.
شیرکوه در یکی از منظومه های بلندش این روز شوم را اینگونه وصف میکند:
۱۶ ماه مارس، قبل از نیمه شبِ روزی سوخته
شاهزاده هوایی مدرنیست و دیوانه
از نسل دو رگه چپ و راست این دنیای لکاته
هوایی زشت و مغرور
با بوی گند سیر
با شتاب از راه میرسد
با کودتایی زرد و الکترونی
بر اریکه قدرت در سرزمین بهار مینشیند
همه راههای میان آسمان و زمین را میبندد
همه درهای بهشت را قفل میکند…

شاید برای نشان دادن رویکردهای مقاومتی شعر شیرکوه در برابر اشغالگری و استبداد نقل و ترجمه این دو قطعه کوتاه کافی باشد، اما این رویکردها تنها مختص اشعار دوران مقاومت و مبارزه بر علیه استبداد حکومتهای نژاد پرست مرکزی نیست. در همه سالهای پس از پیروزی قیام سراسری کردها و آزادسازی بخشهای بزرگی از کردستان عراق و ایجاد حکومت محلی و خودمختار کردستان، شعر او همچنان کارکرد میهنی و آزادیخواهانه اش را حفظ کرده است.
آزادی؟ کدام است آزادی؟
اسب خسته ای که با باری از فشنگ میلنگد؟
وطن؟ کجاست این وطن؟
زمینی که هر روز چند بار او را میکشند؟
دشتی که سنگ مرده شوی خانه و
کوهی که تابوت شده است؟
سنگی، گِلی و ماسه ای
که هر روز زندانی را میزاید؟
کجاست این وطن؟ کدام است آزادی؟
آبی که در روشنایی روز چشمه اش را میدزدند؟
دلبری که در خواب چشمانش را؟
و ابری که بارشش
و ماهی که در شب چهارده مهتابش را؟
آزادی کدام است؟ کجاست این وطن؟

این چند قطعه توصیفیِ کوتاه، که همچون قطراتی از دریای شعر شیرکو به تفال نقل شده اند، اشارتی صریح به بخشی از مهمترین خصیصه های شعر او، که انسان مدار، ضد جنگ و خشونت پرهیز است، دارند. خصیصه هایی که شعر او را به شعر مقاومت دیگر ملل پیوند میزنند و تشخصی فرا ملی و جهانی به آن میدهند.
هستند کسانی که فکر میکنند شعر مقاومت بدلیل برخی رویکردهای سیاسی و ایديولوژیک و کارکردهایی همچون تشجیع مردم به مشارکت در مبارزه و در نتیجه تمایلش به ارتباط سریع با اقشار وسیعی از مخاطبین، تمرکزش بیشتر بر موضوعها و مضامین دم دستی هست و زبان و لحنی شعاری دارد، بنابراین این شعر عاری از ارزشهای ادبی و هنری است و ماندگاری چندانی ندارد. بیشک اگر همه هدف شاعر تهییج مردم و ترغیب آنان به روی آوری به مبارزه، یا خدمت به سیاست و ایديولوژی خاصی باشد، امکان افتادن به دام مضامین دم دستی، زبان و لحنی تهییجی و شعاری، کم توجهی به جنبه های ادبی و خلاقانه شعرش وجود دارد. اما اینگونه نقدها پیش از آنکه متوجه مفهوم شعر مقاومت باشد، متوجه شاعران و محصول نگاه غلط و ابزاری آنان به شعر است. این آفت نه فقط گریبان شعر بسیاری از شاعران کم استعداد، ناآگاه و کم تجربه را گرفته بلکه گاها برخی از شاعران بزرگ و صاحب نام هم در اوایل تجربه شعریشان، از آن مصون نبوده اند. خود شیرکو بیکس هم کم از اینگونه اشعار ضعیف و کمتر خلاقانه که به گفته خودش فاقد آن بوی شاعرانه ای هستند که از جانش برمیخواسته، ندارد. او در مقدمه جلد اول مجموعه آثارش به صراحت اعتراف میکند که در آغاز تجربه شاعریش اشعار ضعیف، شعاری و نارسِ زیادی دارد و مهمترین دلیل آن را پرکاری و پرنویسیش میداند. او پرکارترین شاعر کرد است. علیرغم بی ثباتیهایی در زندگی شخصیش، که به دلیل حضور مستمر در میدان مبارزه در کوهستان یا در تبعید بوده، جدای از فعالیت در حوزه های دیگری همچون نرجمه آثار ادبی، روزنامه نگاری و چاپ و نشر کتاب و مجلات گوناگون، سی و اندی کتاب شعر در کارنامه اش دارد. و به شهادت این مجموعه بزرگ، شاعری به جد جستجوگر و تجربه گراست که دغدغه های موضوعی و محتوایی او را از توجه به زبان، فورم و قالب شعرش بازنداشته است. او در کنار رسالت ملی، میهنی و اجتماعی ای که برای خود قایل بوده، از رسالت ادبیش هم بعنوان شاعری نوگرا غافل نبوده است. او با پشت سر گذاشتن تجربه های آغازینش، زبان و بیان خاص خودش را یافته است. سروده هایش هم در فورم و قالب ظاهری، هم در ساختار درونیشان تحول چشمگیری کرده اند.

زبان و بیان شعریِ شیرکوه کاملا روایی و تصویری است. این زبان سرشار از نمادها، تشبیهات و استعارات مبتنی بر جلوه های طبیعت است. شعر او برای روایت آنچه که بر خودش و جامعه اش گذشته همه طبیعت و جلوه های گوناگون آن را به درون خود فرا میخواند. هر چیزی که در طبیعت و مکان هست در شعر او جان میگیرند تا همچون کاراکتری فعال در تمثیلها و داستانهای کوتاه و بلند او نقش آفرینی کنند. او شاعری داستان پرداز است. حجم کثیری از داستانهایش منظومه های کوتاه، بلند و خیلی بلندی هستند که خودش آنها را با عناوینی چون چامه، قصیده، داستان شعر و رمان شعر (که احتمالا مقصودش داستان و رمان شاعرانه یا داستان و رمان در قالب شعر است) نامگذاری کرده است. فارغ از این نامگذاریها منظومه های او بیشتر حماسی اند، حتی منظومه هایی که موضوع و محتوای جنگاورانه هم ندارند و در آنها کمتر به مبارزه و مقاومت قهرمانان پرداخته شده است. حماسه هایی که اگر چه ریشه در ادبیات شفاهی و مکتوب ما در گذشته های دور و نزدیک دارند اما پاسخی درخور به نیازهای امروز ادبیات، جامعه و رویدادهایی هستند که در این مرحله از تاریخ ملت ما اتفاق افتاده اند. زبان و لحن بیان آنها هم حماسی است. زبانی تصویری و توصیفی با لحنی سریع و ریتمی تند. در این منظومه ها تصاویر عمدتا تشبیهی و استعاری دست در دست همدیگر، با هماهنگی کامل، زنجیروار روایت را به پیش میبرند:
از آن روز که کوهستان جنگل تنپوشش را درید و
ضجه کنان، همچون حرامی در برابر دیده شیران لخت شد
دریا گریست و
کوهها گیسوانشان را کندند
از آن روز که عقابها کوچیدند
سنگرها گریختند
قلمها گردن واژه ها را زدند
از آن روز که چشم چشمه ها کور شد
قلابها ماهی جان رودها را دریدند
مزارع اردوگاه ملخها و تپه ها گورستانشان شدند
تفنگها سرافکنده چوب سقف سرای والی و سلطان شدند
از آن روز که ترس همچون سیم خاردار این سرزمین را به بند کشید
و سکوت قانون نانوشته زندگی شد
از آن روز بود که چراغها مردند و تاریکی حکمفرما شد.

معلوم است که این رژه تصاویر و ریتم نفسگیر هیچ مجالی به ایجاز در زبان نمیدهند. زبان این منظومه ها به هیچوجه موجز و تصاویر تراشخورده نیستند، انگار شاعر فرصتی برای این کار نداشته است. انگار تسلیم توالی رویدادهایی شده است که یکی پس از دیگری به دنبال هم اتفاق میافتند و قامت منظومه هایش را بلند و بلندتر میکنند.

شاعر خودش در ارتباط با طولانی بودن بعضی از منظومه هایش آنها را به ماراتون شعر تشبیه میکند. میگوید: «هر دونده ای توان دویدن در ماراتونها را ندارد. منظومه های بلند و طولانی بدون زبانی قدرتمند سروده نمیشوند. زبان قدرتمند هم بدون آگاهی از جهان داستان، نمایشنامه و رمان، بدون آرزوهای بزرگ و رنجهای بسیار حاصل نمیشود.» و خودش همه اینها را دارد. رنج بسیار و آرزوهای بزرگ، هم برای خودش و هم برای مردمش، و علاقه شدید به ادبیات داستانی و مهمتر از آن شناخت و آگاهی از جایگاه و اهمیت گونه های متفاوت این ادبیات، نمایشنامه، داستان کوتاه و بویژه رمان در عصر حاضر. قابلیت و امکانات این گونه ها را هم میشناسد، و بسته به میزان این شناخت در هر دوره از زندگی ادبیش سعی میکند در سروده هایش از این امکانات به نحو احسن استفاده کرده و آنها را به کار بگیرد. او در دوره اول منظومه سراییش در نیمه اول دهه هفتاد قرن گزشته دو منظومه «کاوه آهنگر» و «آهو» را در قالب نمایشنامه سروده است. اولی منظومه ای حماسی، با الهام از اسطوره کاوه و دومی منظومه ای عاشقانه به سبک و سیاق حکایتهای شفاهی و فولکلوریک قدیمی؛ منظومه هایی از هر نظر متفاوت با کارهای بعدیش که در قیاس با آنها از ویژگیهای خلاقانه ای در زبان، بیان و شیوه روایتشان برخوردار نیستند. او در منظومه های کتاب «دو سرود کوهی» (منظومه های «کوچ» و «برایموک و آواز برف و کودکیم») در نیمه دوم دهه هفتاد و منظومه «داستان عقاب سرخ» در آغاز دهه هشتاد است که با شتاب به زبان و بیان خودش نزدیک میشود. منظومه های کتاب «دو سرود کوهی» از جمله شاعرانه ترین منظومه های شیرکو بیکس هستند که مهمترین خصیصه های شعر او و بویژه منظومه های بعدی او را در خود دارند. زبان و بیان تصویری و استعاریشان در اوج پختگی است. واژه ها بعنوان نشانه و دال برای اولین بار در این منظومه ها است که فاصله شان را با مدلولهایشان به حداقل ممکن میرسانند و خود تبدیل به جلوه های طبیعت و اشیا میشوند.

این منظومه ها اگر چه در سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶ و پس ازشکست بزرگترین قیام کردها در کردستان عراق و احتمالا در دوران تبعید شاعر به جنوب این کشورسروده شده اند، اما کمترین نشانه ای از تن دادن به شکست و ناامیدی در آنها نیست. این منظومه ها در واقع دو سرود عاشقانه هستند الهام گرفته از منظومه ای عاشقانه و فولکلریک به نام «برایموک».

قصه جوان روستاییِ کم بضاعتی به نام ابراهیم که عاشق خواهر خان میشود و در راه عشقش از هیچ فداکاری ای دریغ نمیکند و در نهایت برای رسیدن به معشوقش، پریخان، ناچار میشود کوهستان سفید پوش از بارش برف را با کوله های خاکی که از دشتها و دامنه کوهها به قله ها میبرد، سیاه کند. عشق خمیرمایه اصلی سروده ها و بویژه منظومه های شیرکو بیکس است؛ آتشی که شور زندگی، مقاومت و مبارزه در راه آزادی را در جان خودش، کلامش و شخصیتهای قصه ها و منظومه هایش، زنده نگاه میدارد. استفاده او از ادبیات شفاهی و فولکلوریک کردی، مخصوصا بیتها (منظومه های عاشقانه و حماسی) تنها به این دو سرود محدود نمیشود. در اغلب آثار بعدیش هم از این خرمن بزرگ و غنی فرهنگی و ادبی استفاده کرده و با دعوت برخی از شخصیتهای این منظومه ها به درون آثارش به گفتوگویی خلاقانه با گذشته و گذشتگان خود پرداخته است. تم اصلی منظومه های «دو سرود کوهی»، بویژه منظومه «کوچ»، همچنانکه از عنوان آن پیدا است کوچ است. کوچ نه فقط به عنوان ترک به اختیار و یا از سر ناچاری وطن، که کردها در طول تاریخ با آن بیگانه نبوده اند، بلکه بیشتر به معنی رفتن در پی چیزی یا به جستجوی کس یا کسانی. سفر؟

بیشر منظومه های شیرکوه روایت سفرهای شاعرند. سفرهای ذهنی او به گذشته های دور، به اعماق تاریخ، یا گذشته های نزدیک، به خاطرات خودش. از دسته اول میتوان به منظومه های کوتاه «آفات» اشاره کرد و از دسته دوم به منظومه های بلند «دره پروانه» و «صلیب و مار و روزشمار یک شاعر»، که اولی را در سال ۱۹۹۰ ، یک سال قبل از پایان اشغال کردستان و بیرون راندن نیروهای سرکوبگر حکومت بعثی در تبعید سروده است و دومی را در سال ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶ در کردستان آزاد شده، در اوج جنگ داخلی میان مبارزین بر سر قدرت. اولی رویای شاعر است برای بازگشت به کردستان، به میان مردمی است که چند سال است از آنها جدا مانده. مردمی که در غیاب او با بزرگترین فجایع زندگیشان هچون انفال و نسل کشی، بمبارانهای شیمیایی و حلبچه روبرو شده اند. سفر او بازگشتی خیالی است به میان قربانیان حلبچه، به قصد تجربه کردن هر آنچه که آنها تجربه کرده اند، به قصد روایت رنجهایشان که رسالت خود میداند.
شاعر منظومه «دره پروانه» را اینگونه میآغازد:
قطره قطره های باران گل را مینویسند و
نم نم چشمان من تو را
چه سال خیس غریب و چه رنجی بخشنده است
که اینگونه آرام سنگاسنگِ کوه سرم را میشکوفاند
شاخه شاخهِ دست و پنجه های خشکیده ام سبز میشوند و
چون قاصدکی به باد پاییزیم میسپارند
تا در زمهریر جانت برویم.
زوزه باد دشتها را میخواند و نفسهای من قامت تو را
چه گرداب سبز و چه اسب افسانه ای بالداریست
که در این آخرِ زمان با سرعت می آید
بلندم میکند و با خود به دوردستهایم میبرد
به اوبه زمستانی تو

این سفر درونی که شاعر آنرا «سفر رنج مادرزاد، سفر درخت بی پناه و رقص دسته جمعی زخمهای سرگردان» میخواند، لایه های متفاوت و ایستگاههای گوناگونی دارد. از سویی سفر مبارزی تبعیدی است که به تمنای مشارکت در خاکسپاری گلهای سفید بر خاک افتاده، قربانیان فاجعه، از کوچه پسکوچه های ویران تاریخ ملتش عبور میکند تا به قتلگاه حلبچه برسد و با معشوق زخمیش دیدار کند. از سویی دیگر سفر شاعریست که میخواهد با عبور از گذرگاههای شعر و اندیشه شاعران و اندیشمندان بزرگی همچون نالی، حاجی قادر کویی، خانی و مولانا خالد نقشبندی که همچون خودش ناچار به تن دادن به کوچ و تبعید شده اند، و با استمداد از آنها، از اشعار و افکار و تجربیات آنها، به کشف زبان و بیان تازه ای برای روایت فاجعه، فاجعه ای که برخلاف گذشته خودش مستقیما در آن حضور نداشته و آن را تجربه نکرده است، برسد. او میداند که برای این کار باید جانش را نه فقط در کالبد واژه ها، بلکه در کالبد فاجعه، در لحظه لحظه های آنچه که اتفاق افتاده است حلول بدهد، تا بتواند آنچه را که بر مردمش رفته است، رنجهایشان را تجربه و روایت کند.

اما منظومه «صلیب و مار و روزشمار یک شاعر» در شرایطی کاملا متفاوت با منظومه های قبلیش، و از جمله «دره پروانه» نوشته شده است، در سالهای پس از آزادی کردستان و بازگشت شاعر از تبعید به خانه اش. این منظومه سفر شاعر است به زندگی و گذشته خودش که همچون تاری در پود زندگی و گذشته مردمان سرزمینش تنیده شده است؛ قالی بزرگی با طرحها و نقشهای گوناگون بسیار. این منظومه طولانیترین منظومه شیرکو بیکس است و البته داستانیترینشان هم. رمانی، چنانچه خود میگوید، که با زبان شعر روایت شده است، یا رمان – زندگینامه ای، ترکیبی از واقعیت و خیال. روایتی است سیال که یک کانون اصلی ندارد، خورده روایتهایی است شانه به شانه قطعات شاعرانه ناب که خواننده را از هزارتوهای زندگی و رنجهای شاعر و مردمش عبور میدهند.

با راهبری اندوهی شوخ وشنگ بود
اندوهی بلند بالا همچون طوفان در کوهستان
و فراخ چشم همچون دوزخ
با تاملی عمیقتر از تنهایی
که به قله های این «زبان» رسیدی
باد را نرموره کردی
صدا را رعد و
باران را گیسوی بافته ترانه
….

بدون شک سخن از اشعار و منظومه های شیرکو بیکس به اینجا ختم نمیشود، اما همین مقدار هم چیزی نیست جز توصیفی کلی، کوتاه و بیگمان ناقصِ جنبه هایی از شعر این شاعر بزرگ و توانای کرد که بعنوان مقدمه این کتاب که شناختنامه اوست نوشته شده است؛ کتابی وزین که محصول همت و زحمت توامان دوست ارجمندم «دکتر امید ورزنده» است. نویسنده ای که پیشتر هم در این حوزه کتابِ شناختنامه ابراهیم یونسی، نویسنده و مترجم فقید از او درآمده است. صمیمانه امیدوارم این کتاب نیز همچون کتاب قبلیش با استقبال خوب هموطنان، جامعه فرهنگی و دوستداران شعر این شاعر نامی روبرو شود.
۱۲/۹/۱۳۹۸

درباره‌ی ماڵی کتێبی کوردی

همچنین ببینید

تیمە و تەکنیکەکانی ڕۆمانی پۆستمۆدێرن ڕۆمانی ( ئەلف یای) ڕەزا عەلی پوور بە نموونە

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *